An Entomological Looking
at the "O Vencedor Esta Só"
این نَسک (Book) داستانی که توسط پائولو کوئلیو (Paulo Coelho)- نویسندۀ بزرگ
آمریکای جنوبی- نوشته شده است، از سوی یک دوست به اینجانب پیشکش داده شد و
خوانِشَش در آغازین روزهای آذر 1391 خورشیدی نیز سبب گشت تا نگاهی کخشناختی بر آن
بیافکنم. مضمون، چکیده و یا نوشتۀ تبلیغاتی زیر که در پشت نسک چاپ شده است، برای
آشنایی خوانندگان با این اثر بد نیست:
«برنده تنهاست، بر پایۀ گفتۀ آفرینندهاش،
عکسی فوری از جهانی است که در آن زندگی میکنیم. ماجرا ظرف 24 ساعت در جشنوارۀ
فیلم کَن رخ میدهد. اما برای ایگور مالف- کارآفرین ثروتمند روس- مهم نیست در آن
جشنواره و در دنیای سینما چه روی میدهد. ایگور به این شهر آمده تا همسر سابقش و
تنها عشق زندگیاش- اِوا (Ewa)- را به هر قیمتی که شده به سوی خویش
برگرداند. او برای جلب توجه اوا قاتلی زنجیرهای میشود؛ چرا که زمانی به وی قول
داده که برای بازگرداندنش حاضر است جهانهای زیادی را نابود کند. تهیهکنندهها،
هنرپیشههای مشهور، جوانهای عاشق بازی در سینما، شهرتهای رو به زوال، مدلها و
طراحان برجستۀ دنیای مُد در پشت صحنۀ این مأموریت بیمارگونه جای دارند. آنها چهرۀ
مخدوش آَبَرطبقه (Superclass) را به تصویر میکشند و ابرطبقه یا
طبقۀ برگزیدهترین برگزیدهها همان کسانی هستند که روش زندگی مردم جهان را تعیین
میکنند. خواننده هنگام خواندن این رمان بارها در تعیین ملاکهای خوبی و بدی دچار
تردید میشود. پائولو کوئلیو با تشریح رفتارها و روش زندگی این شخصیتها- که از
شخصیتهای واقعی الهام گرفته شدهاند- رمانی آفریده است که گواهی بر زوال ارزشهای
معنوی در جهانی است که تنها به ظاهر اهمیت میدهد. او خواننده را نیز چنان با
استادی مسحور میکند که نمیتواند از ورق زدن صفحات کتاب خودداری کند. کتابی
متفاوت با تمام کتابهای پائولو کوئلیو که خوانندههای همیشگی او را به حیرت خواهد
آورد!»
پائولو کوئلیو هشت بار نام انواع کخها و یا فراوردههای
ایشان را در داستان خویش به کار میگیرد که به ترتیب اهمیت و بندواژگان پارسی
عبارتند از: پشه (دو بار)، مخمل (دو)، پروانه (یک)، حشره (یک)، زنبور (یک) و مورچه
(یک). نوشتار کنونی، نخست چگونگی کاربرد واژگان یاد شده را بازنویسی مینماید:
1- جاویتز وایلد (Javits Wild)- پخشکنندۀ فیلم
و دومین قربانی- به هنگام برخورد سوزن زهرآلود، گزشی را در شانهاش احساس نموده و
با خود میگوید [صفحۀ 94]: «پشه! برای همین از مهمانیهای فضای باز بدم میآید.»
2- نویسنده با دیدگان گابریلا- بازیگری جوان
از اهالی شیکاگو- اوضاع در هنگام ورود به ادن رُک را شرح داده و دستیار تولید
نخستین فیلم حمید حسین- پنجمین قربانی- و نگهبان تنومند هتل محل برگزاری مهمانی را
به ترتیب همانند پشه و پیل میبیند [صفحۀ 357]: «غریبالاطوار را میبیند که با مردی بحث میکند که دو
برابر هیکلش را دارد. مرد انگار گوش نمیدهد، علامت میدهد که ماشین برگردد و مانع
ترافیک نشود. غریبالاطوارِ پشه، پشتش را به فیل میکند و به طرف ماشین میآید.
در را باز میکند و از او میخواهد که
پیاده شود؛ هر طور شده باید وارد بشوند. گابریلا از بدترین چیز میترسد؛ رسوایی.
با پشه از کنار فیل میگذرد ... .»
3- بافتههای ابریشمی میتواند ارزش و
ظرافت هنری هتل باشکوهی که حمید و همسرش اوا- ششمین قربانی- به درون آن پا گذاشتهاند
را بیشتر نشان دهد [صفحۀ 289]: «از جلوی همه میگذرند. راهرو همان است اما حائل ستونهای
فلزی با نوارهای مخملی سرخ نشان میدهد کی به کی است و آدمهای مهمتر کدامند.»
4- یا در هنگام پا گذاشتن گابریلا و بازیگر
معروف بر فرش قرمز و پیست مد [صفحۀ 327] میبینیم: «مردان کت و شلواری و کراواتی درها را باز میکنند
و به جای موانع فلزی خشونتبار، نوارهای مخملی ظاهر شده که به ستونهای چوبی و
برنزی متصلند.»
5- هنگامی که حمید حسین در هواپیمای شخصی
نشسته و همراه اوا به کن میآید، داستانی از روزگار کودکی (به هوا بردن موش توسط
مرغ دریایی) را به یاد آورده و در اندیشه فرو میرود [صفحۀ 124]: «الان خودش در
آسمان است. آبی فیروزهای دریا را میبیند و قایقهای تفریحی پرتجمل و کسانی را که
در آن پایین مثل مورچه به نظر میرسند ... .»
6- گابریلا هنگام گفتگو با کارگردان و بازیگر
معروف فیلم حمید حسین در افکار خود غرق میشود [صفحۀ 184]: «پدرش یک بار
برایش تعریف کرد که انسانها فقط پس از نه سالگی به این توانایی میرسند که به
تنهایی بقایشان را حفظ کنند؛ در حالی که زرافه فقط پنج ساعت لازم دارد و زنبور ظرف
پنج دقیقه به استقلال میرسد.»
7- دکتر استنلی موریس (Stanley Morris) هنگامی که میخواهد
ویژگیهای قاتل زنجیرهای را برای همکارش- بازرس ساوُی- یاداوری نماید، چنین میگوید
[صفحۀ 317]: «... هر انسانی- خواسته یا ناخواسته- قدرت ویرانگر عظیمی
در خودش دارد و بارها پیش میآید که میلی را تجربه کند که جامعه آن را مذمومترین
احساس بشری میداند: گرفتن جان دیگری. ... گمان میکنم جنابعالی فارغ از شغلتان،
این احساس را دقیقاً میشناسید. قبلاً گربهای را زخمی کردهاید یا لذتی مرگبار از
انداختن حشرات بیآزار در آتش بردهاید.»
8- و سرانجام دربارۀ طراح مد و مدیر
برنامههای جاسمین تایگر(Jasmine Tiger) میخوانیم [صفحۀ 374]: «زن به طرف لباسهای
پخش و پلا در اتاق رفت، زیباترینشان را اتنخاب کرد- لباسی سفید با گلدوزی پروانه.
کمی برای انتخاب کفش و لباس فکر کرد، اما سریع تصمیم گرفت- وقت تنگ بود.»
اگر بپذیریم که برگرداننده- آرش حجازی-
هیچ گونه دخل و تصرفی در برگردان داستان به زبان پارسی روا نداشته و واژگان مورد
نظر این نوشتار در متن اصلی هم به کار گرفته شدهاند، میتوان تحلیل زیر را ارائه
نمود:
یک- تشبیه گزندگی ناشی از سوزن زهرالود
به نیش پشه بیشتر در مناطق پشهخیز که آبهای راکد یا پرورشگاه نوزادان پشهها
وجود دارند، به کار میآید؛ نه در کنار ساحل آبهای آزاد. البته، شاید سواحل کن از
این ویژگی برخوردار بوده و نگارنده نسبت به آن ناآگاه میباشد.
دو- همانند ساختن جانداران بزرگ و کوچک
به پیل و پشه یا رویارویی آنها با یکدیگر در ادبیات پارسی نیز به چشم میخورد.
برای نمونه، فردوسی بزرگ گفته است:
اگر پيل با پشّه كين آورد همي رخنه در داد و دين آورد
حکیم نظامی هم برای ستایش یکی از پادشاهان روزگار
خویش گفت:
با پشهای آن چنان کند جود کافزون
کندش ز پیل محمود
خاقانی میسراید:
در گلشن راز- سرودههای شیخ محمود
شبستری- میخوانیم:
به اعضا پشهای همچندِ فیل است در اسماء قطرهای مانندِ
نیل است
در ديوان اثيرالدين اخسيكتي آمده است:
سارشك (= پشه) پيل را به سنان بر زمين زند ليكن نه مرد پنجه و بازوي صرصرست
حاجی محمد جان قدسی در دیوان سرودههایش
میگوید:
ضعيفان گر از عشق يابند دست شود عاجز از پشّهاي، فيلِ مست
و ابوسعید ابوالخیر آرزو مینماید:
يا رب تو زمانه را دليلي بفرست نمرودان
را پشه چو پيلي بفرست
فرعونصفتان همه زبردست شدند موسي و عصا و رود
نيلي بفرست
ادبیات پارسی از چند زبانزد هم در این
باره برخوردار است. مادربزرگ کخشناسی فرهنگی همواره میفرمود: پِشَه كه از مسافرت بيَه، فيل مِرَه به پيشوازِش
[= پشه كه از مسافرت بيايد، پيل به استقبالش ميرود] که كنايه از لزوم احترام به مسافر و استقبال از ورود وي میباشد.
دربارۀ پیل و پشه، سرودههایی نیز وجود
دارند که به صورت زبانزد کاربرد پیدا نمودهاند. برای نمونه، سعدی شیرین سخن میگوید:
پشه چو پر شد، بزند پيل را با همه
تندي و صلابت كه در اوست
و یا قدسی مشهدی سروده است:
تو نشنيدهاي اين سخن گوييا كه عاجز
كند پشّهاي فيل را
افزون بر اینها، تازیان هم زبانزدی با
معنای «پيل ميخورد ولي با پشه گلوگير ميشود» را دارند که همتای یکی دیگر از
زبانزدهای پارسی میباشد: «از دروازه رد نميشود، از سوراخ سوزن رد ميشود!»
سه- کاربرد پارچۀ مخمل که یکی از انواع
بافتههای ابریشمی است، میتواند، شکوه، ارزش و ظرافت هنری محلهای برگزاری
جشنوارۀ کن و به طور کلیتر، فضای پر زرق و برق داستان را به خوبی نمایان سازد. این
کاربرد ابریشم از روزگار گذشته برایمان به یادگار مانده است. برای نمونه، در
داستان الاغ سواددار خواندیم که زنجیر عدل نوشیروان از جنس ابریشم و متناسب با جایگاه وی میباشد و
یا نظامی گنجوی بیان میدارد که دیبا- گونهای دیگر از پارچههای ابریشمی- برای استقبال
شیرین از خسرو به کار آمده است:
چو شاه آمد نگهبانان دویدند زر افشاندند
و دیباها کشیدند
چهار- مورچه انگاشتن آدمیان از بلندی در
ادبیات پارسی تازه نیست. حافظ موسوی میگوید: «گاهی وقتها که میتوانم اوج بگیرم و
خودم را ببینم که آن پایین لا به لای بقیۀ مورچهها میلولم، گریهام میگیرد.»
پنج- شاید مراد از توانایی پنج دقیقهای
زنبور در رسیدن به خودسالاری (= استقلال)، به دست آوردن نیروی پرواز و نیش زدن
دشمنان پس از پایان مرحلۀ شفیرگی باشد. در این صورت، پائولو به ناتوانی یا آسیبپذیری
زنبورها در دوران تخم، نوزاد کرمینهای و شفیره توجه ننموده است؛ به ویژه اینکه در
زنبورهای اجتماعی، همۀ این مراحل با کمک اعضای بالغ گروه سپری شده و حتی یک زنبور
بالغ کارگر و یا نر هم نمیتواند بدون یاری دیگران به زندگی خویش ادامه دهد!
شش- با خواندن ویژگیهای روانی انسان، یک
نکته را درمییابیم: کسانی که در پی کشتن کخهای بیآزار هستند، دستکم به طور لحظهای
دارای خوی وحشیگری و ناهمسو با ارزشهای اخلاقی میشوند. البته، شاید بتوانیم
روحیۀ جانوردوستی را نیز به پائولو کوئلیو پیوند دهیم.
نوشتار کنونی با این نتیجهگیری به پایان
میرسد که چند تشابه ادبی در میان زبان پارسی و زبان پائولو شاید از شیوۀ
برگرداندن داستان اصلی توسط آرش حجازی ناشی شده باشد. دسترسی به داستان زبان اصلی
پاسخگوی دقیق مسأله حاضر خواهد بود. آنگاه با بررسی آثار دیگر بزرگان ادبی جهان میتوانیم
جزئیات بیشتری دربارۀ ویژگیهای فردی و سبک نوشتاری ایشان بدانیم.
بنمایه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر