برگه‌های جداگانه

۱۳۹۲ فروردین ۴, یکشنبه

الاکلنگ بهتر از شیخک است


Seesaw Is Better Than Mantis
گیاهخوار بودن آهو فضیلتی برایش به شمار نمی‌آید؛ درندگی شیر نیز عیب نیست. هست؟! ما نمی‌توانیم پروانه را بدین علت که از شیرۀ گل‌ها می‌نوشد، بستاییم. همین‌طور هم نمی‌توانیم پشه‌های نیش‌زن و خونخوار یا روباهی که با زیرکی تمام در انتظار زمان مناسب برای ربودن طعمه می‌نشیند را محکوم کنیم. در واقع، واکنش‌های ما انگیزۀ دیگری به جز رفتار آن جانوران دارد. ما گل را نماد زیبایی می‌دانیم و بنابراین، جانوری که خوراکش را از شیرۀ گل تأمین می‌کند برایمان بسیار دوست‌داشتنی به نظر می‌رسد! آیین‌های انسانی برای حفظ و تقویت بنیان جوامع خویش کوشیده‌اند تا رفتارهایی مانند دزدی و مردم‌آزاری را نکوهیده و زندگی شرافتمندانه را تبلیغ نمایند. چنین است که دزدی روباه را نمی‌پسندیم و یا بر آفرینش پشه ایراد می‌گیریم. به بیان بهتر، این واکنش‌ها دلیل بسیار محکم‌تری هم دارد و آن ارتباطش با سود و زیان ظاهری ماست. آنجا که چشمان درشت آهو یا رنگ‌های زیبای پروانه روحیۀ ما را تلطیف می‌سازد، نوع غذایش (به ترتیب گیاهان علفی و شیرۀ گل‌ها) را می‌پسندیم و جایی که نیش پشه آزارمان می‌دهد و یا روباه به اموالمان ضرر می‌زند، از شرارت و سرشت پلیدشان می‌نالیم!
اصولاً بخشبندی کخگان (Insect fauna) هر منطقه به جانداران سودمند (Beneficial) و آسیب‌رسان (Pest) بر پایۀ همین رویکرد منفعتگرایانۀ آدمی است. گاهی این برداشت‌های نادرست به بروز مشکلات دیگری می‌انجامد که در نوشتار کنونی به یکی از آنها خواهیم پرداخت.
تصویرهای بالا متعلق به سه گونه از کخ‌های راستۀ Mantodea در توس‌آنجلس است. کخ‌شناسان ریشۀ نام راسته را یونانی و به معنای طالع‌بین (Soothsayer) یا نوعی ملخ می‌دانند. انگلیسی زبانان هم آنها را با عنوان Mantis، Mantid یا Praying Mantis (Praying Mantid) می‌شناسند. فرهنگ بزرگ وبستر Mantis را یک واژۀ نولاتین (New Latin) و برساخته از زبان یونانی با معنای غیبگو (Diviner) یا پیامبر (Prophet) شناسانده است که نخستین بار در سال 1646 ترسایی به کار گرفته شد. البته، دانشنامۀ فشردۀ بریتانیکا (Britannica Concise Encyclopedia) ریشۀ Mantis را باور یونانیان باستان مبنی بر نیروی فراطبیعی کخ‌های یاد شده می‌داند.
با توجه به رابطۀ متقابل فرهنگ‌های انسانی، در زبان پارسی هم واژگان مشابهی وجود دارد. برخی از مترجمان تازه‌کار یا ناآشنا با دانش کخ‌شناسی، نام انگلیسی گونه‌های Mantodea را به صورت کشیش مقدس [kešiše moqaddas] یا حشرۀ دعاخوان [hašareye doâxân] ترجمه کرده‌اند. پژوهشگران، دانشجویان و بسیاری از ایرانیان نیز آنها را با نام شیخک [šeyxak] یا آخوندک [axundak] می‌شناسند. تا جایی که بر نگارنده معلوم است، عبید زاکانی، طنزپرداز بزرگ سدۀ هشتم پیغمبری، نخستین پارسی زبانی بود که واژۀ شیخک را برای اشارۀ به گروهی از روحانیون مقدس‌نما و زشت سیرت به کار گرفت:
منم که با عمل و قول چنگ بیزارم                                                  ز قول بی‌عمل شیخکان هرزه‌درای
البته، رفتار کمین نشستن و انتظار طولانی برای غافلگیری طعمه، دلیل راستین وجود چنین نام‌هایی است. پاهای جلویی کخ‌های مورد نظر به طور ویژه‌ای رشد نموده و جاندار را قادر می‌سازند تا به مدت چندین ساعت آنها را بالا گرفته و منتظر رسیدن طعمه باشد. همین که جانور نگونبخت به شکارگر نزدیک شد، در یک یورش ناگهانی و برق‌آسا صید می‌شود. این حالت، تداعی‌کنندۀ نیایش شیخ‌ها، آخوندها، کشیشان یا دیگر افراد مذهبی و دعا به درگاه پروردگار است.
نیک می‌دانیم که در زمانۀ کنونی و همچنین در زمان‌های گذشته، بسیاری از مبلغان مذهبی سرشت بدی داشته و از خوش‌باوری مردمان ساده سوءاستفاده‌ها کرده‌اند. مسعود آذر-سرایندۀ ایرانی- دربارۀ ایشان می‌گوید:
شیخک من اذان تازی از بر نکنم                                                      یک نقطه ز مکتوب تو باور نکنم
تسبیح تو مادرم به جامی بفروخت                                                        من ناخلفم اگر چو مادر نکنم
ولی آیا می‌توان این رفتار را به همۀ آنان نسبت داد؟! به هر حال، نام شیخک، آخوندک، کشیش مقدس و ... مورد پسند دین‌باوران نبوده و نوعی توهین قلمداد می‌گردد*. کخ‌شناسان هم در نوشتارهای خویش یا گفتگوهایی که با این گروه از مردم انجام می‌دهند، باید از واژه‌های زیباتری استفاده کنند تا دل‌های نازک آزرده نگشته و راه استهزاء نیز بر کوته‌اندیشان بسته شود.
شوربختی افراد Mantodea به همین جا ختم نمی‌گردد. نام رسمی نامناسب تنها یکی از آنهاست. بسیاری از نام‌های محلی که در ایران زمین رایجند، نیز جالب نیست. برای نمونه، برخی از گویشوران دامغان (روستای وِرکیان)، کرج (روستای کُندُر)، گیلانغرب و نهاوند آنها را به ترتیب با اسامی سِلامو [selâmu] قرآن‌خونک [qorânxunak]، سِیِّد [seyyed] و دورش «= درویش» [dureš] می‌شناسند. مردمان آمل و شاهرود رویۀ برعکسی را در پیش گرفته و به ترتیب آنها را دارشِطون [dâršetun] و شِیطو «= شیطان» [šeytu] خوانده‌اند. برخی از گویشوران تازی زبان، توس‌آنجلس و نیشابور (روستای اَدْگ) بر پایۀ شکل ظاهری بدن آنها را به ترتیب اسب پیغمبر [asbe peyqambar]، شتر خدا [šotore xodâ] و گوی خدا «= گاو خدا» [goye xoda] نامیده‌اند. مردمان بخش‌هایی از استان خراسان رضوی (مانند شهرستان‌های بردسکن، خلیل‌آباد، طرقبه شاندیز، مه‌ولات- روستای ازغند-، سرخس و فریمان- روستای عشق‌آباد-) احتمالاً رنگ سبز ایشان را مورد توجه قرار داده و آنها را به ترتیب گو رواه [gu revâ یا go revâ]، گُروپال [goropâl] و گو روواهی [go ruvâhi] با معنای گُهِ روباه نامگذاری کرده‌اند.
اسم‌های مُرغَک [morqak] و زَهر [zahr] که به ترتیب توسط مردمان ایراج (استان فارس) و جیرفت (استان کرمان) استفاده می‌شود یا نمونه‌هایی مانند قاطرکُش [qâterkoš] و شُتُرْزَنَک** [šotorzanak] به یک باور همگانی اشاره دارند. اعتقاد عمومی بر این است که اگر افراد Mantodea توسط جانورانی مانند گوسفند، بز، خر یا مرغ خورده شوند، آنان را به مسمومیت و مرگ ناگهانی دچار خواهند ساخت. شواهد نشان می‌دهد که در میان مردمان برخی از کشورهای خارجی نیز باور مشابهی وجود دارد. بنابراین، انجام پژوهش‌های بیشتر در این زمینه ضروری است.
البته، همۀ نام‌هایی که در فرهنگ‌های گوناگون ایران زمین برای این گونه‌ها استفاده می‌شود، نامأنوس و نچسب نیستند. معلوم نیست که مردمان زابل، چناران (روستای حیطه‌طلا) و نهاوند بر اساس چه مبنایی آنها را به ترتیب زن مار [zane mâr]، ریشتن‌بافتن [rištanbâftan] و کارهر «= زگیل‌خور» [karhar] نام داده‌اند. نام اخیر بر پایۀ این باور است که اگر جانور یاد شده را روی زگیل‌های دست بگذاریم، سبب خوردن و بهبود آنها می‌گردد!
سرانجام، گویشوران کرج (روستای کندر) و یزد، ایشان را اَلاکلنگ [alâkolang] می‌نامند. هنگامی که افراد Mantodea راه می‌روند، بخش‌های جلویی و انتهایی بدن خود را متناوباً به سمت بالا و پایین حرکت می‌دهند که یادآور حرکات و بازی الاکلنگ است.***
از سوی دیگر، غریزۀ شکارگری گونه‌های Mantodea که در پویانمایی کودکانۀ هاچ زنبور عسل و فیلم سینمایی- تخیلی شیخک مرگبار (The Deadly Mantis) به نمایش در آمده است، یا رفتار جنسی ماده‌ها، که جفت خویش را در هنگام آمیزش می‌خورند، نیز بر بیزاری که نسبت به این گروه از کخ‌ها وجود دارد، می‌افزایند.
برپایی نمایشگاهی از قوطی‌های خالی نوشیدنی Red Bull که به شکل افراد Mantodea درآمده‌اند،
برداشت عکس‌های زیبا و هنرمندانه، نشریۀ Mantis (با موضوعات شعر، نقد و ترجمه) از دانشگاه استنفورد (Stanford University) یا مستند شیخک شدن (Enter the Mantis) که ابداع یکی از سبک‌های هنر و ورزش رزمی کونگ فو به نام شیخک (Mantis) را الهام گرفته از رفتار کخ‌های مورد نظر ما می‌داند، را می‌توان در خدمت یا خیانت آنها دانست؛ زیرا امکان برداشت‌های خوب و بد از موضوع به طور همزمان وجود دارد.
نگهداری این جانوران به عنوان حیوان خانگی که امروزه در ایالات متحدۀ آمریکا انجام می‌شود یا ساخت اساب‌بازی‌هایی شبیه به آنها در ایران، از جمله راه‌کارهایی هستند که می‌تواند افکار و بینش ما انسان‌ها را تا حدودی تغییر دهند.
تغییر نام‌های رایج رسمی که به صورت تصنعی و با تأثیر رسانه‌های همگانی عمومیت یافته‌اند، روشی دیگر برای کاستن از بار گناهان انجام نداده، تهمت‌های ناروا و نفرت بیجایی است که نسبت به این جانوران دوست‌داشتنی ابراز می‌شود. بنابراین:
شایسته است تا به جای واژه‌های زشت و ناپسند شیخک، آخوندک، کشیش مقدس یا حشرۀ دعاخوان (Mantis, Mantid, Praying Mantis or Praying Mantis) از واژۀ مؤدبانه‌تر الاکلنگ (Seesaw) استفاده کنیم.****
در پایان، نگارنده از خوانندگان ارجمندش درخواست می‌نماید تا نام الاکلنگ (و هر گونه اطلاعات سودمند دیگر مرتبط با این زمینه) در زبان و گویش بومی یا محل زندگی خویش را با وی در میان بگذارند.
بن‌مایه‌ها
Anonymous 2005. Britannica Concise Encyclopedia. Encyclopædia Britannica, Inc., London, UK
Anonymous 2005. Merriam-Webster's Collegiate Dictionary. 11th Edition Merriam-Webster, Incorporated. Springfield, Massachusetts, USA.
Geiger, D. 2010. Praying Mantis or Praying Mantids. BellaOnline: The Voice of Women.
Triplehorn, C. A. & Johnson, N. F. 2005. Borror and Delongs Introduction to the Study of Insects. 7th edition. THOMSON BROOKS/COLE. California, USA.
پی‌نوشت‌ها:
* در اسفند ماه 1390 خورشیدی، سید محمد خاتمی- رئیس‌جمهور پیشین ایران- به طور پنهانی و بر خلاف خواسته‌های مخالفان در انتخابات نهمین دورۀ مجلس شورای اسلامی رأی داد. این رفتار موجی از انتقادها را در پی داشته و تصویری با عنوان آخوندک بالای سر آخوند در فضای مجازی انتشار یافت. اکنون عکس و مطالب مرتبط با آن را بازبینی می‌نماییم تا نمونه‌ای مناسب و جلوه‌ای دیگر از کخ‌شناسی سیاسی (Political Entomology) نمایانده شود:
«حسن سربخشیان، عکاسی که سال‌ها در مراسم و مناسبت‌های مختلف سیاسی- اجتماعی ایران عکاسی کرده، داستان عکسی را نوشته است که در آن آخوندکی از سر اتفاق روی عمامۀ محمد خاتمی نشسته بود. بررسی اهمیت جایگاه افراد در دنیای سیاست یا اندکی تأمل در گذشته و حال آنها می‌تواند برای کسانی که دنبال شنیدن صدایی متفاوت هستند، بسیار آموزنده باشد. ولی برای من که به عنوان عکاس سال‌های موسوم به اصلاحات یک دهۀ تمام شب و روزم با سیاسیون ایران گره خورده بود، این قصه شکل دیگری نیز می‌تواند داشته باشد و آن بیشتر علاقۀ شخصی من به روایت تاریخ از دریچۀ دوربینم بوده و هست تا ماندگاری این اسناد علاوه بر نسل آینده موجب یاداوری برای کسانی باشد که شاهد اتفاقاتی در دوران معاصر بودند، اما با گذشت زمان و انباشته شدن اخبار و اطلاعات بیشمار دچار فراموشی هر چند موقت می‌شوند. این عکس در شرق تهران- مرکز سپاه- و به هنگام گردهمایی دختران دانش‌آموز بسیجی در اکتبر سال 2002 برداشته شد. ... در‌‌ همان ابتدای صحبت‌های آقای خاتمی متوجه شدم بر روی عمامۀ ایشان موجودی در حال حرکت است، اما مطمئن نبودم. لذا نخستین عکس را گرفته و سعی کردم به روبروی ایشان بروم. یکی از همکاران عکاس به محافظ رئیس‌جمهور اطلاع داد تا وی تصمیم بگیرد چه کاری می‌توان کرد! اما من در این فکر بودم که اگر محافظ آقای خاتمی به ایشان اطلاع دهد و ایشان بخواهد عمامۀ خود را بردارد، شاید بشود عکس خوبی گرفت! ولی همچنان نگران بودم که برای اینکه این کار را انجام دهند، شاید بخواهند چند قدمی به عقب بروند که در آن صورت از دید عکاسان خارج می‌شدند؛ چون در جایگاه سخنرانی حضور داشتند و ما همگی در پایین سالن بودیم. در همین بین- بی‌آنکه چشمم را از دوربین دور کنم- به جهت روبروی آقای خاتمی تغییر مکان دادم تا در زاویۀ روبرو قرار بگیرم. سخنان او تازه شروع شده بود و بی‌آنکه حتی متوجه شوند، یکی از محافظ‌ها با چابکی تمام توانست موجود زنده روی عمامۀ ایشان را بردارد و هیچ وقفه‌ای در صحبت‌های ایشان ایجاد نشد. من با اطمینان از آنچه عکاسی کرده بودم و البته از ترس اینکه توسط رابط خبرنگاران همراه ریاست جمهوری عکس‌هایم از بین برود، سریعاً محل را ترک کردم ... . سپس، به سمت دفتر محل کارم رفتم تا ببینم آنچه را هنوز جرأت نگاه کردنش از دوربینم را نداشتم! مبادا اتفاقی باعث ایجاد مشکل فنی بر روی کارت دیجیتالی عکاسی من شده و تصاویر پاک شود. بعد از آنکه تصویر را اول بار بر روی صفحۀ مونیتور کامپیوترم دیدم، شوکه شدم: آخوندک بالای سر آخوند!
همکارانم را برای دیدن عکس دعوت کردم و بدون استثنا همگی مخالف استفادۀ عکس بودند؛ اما من بی‌تردید عکس را مخابره کردم و در کمتر از ساعاتی تمامی نشریات معتبر دنیا آن را چاپ کردند. تازه آغاز ماجرا بود. از دفتر ریاست جمهوری تماس گرفته بودند که عکس فتوشاپ شده است. آقای نعیمی‌پور، مدیر مسئول روزنامۀ یاس که چند روز بعد برای دیدار آقای خاتمی به دفترشان می‌رفت، از من خواست عکسم را به همراهشان بفرستم. پذیرفتم و خواستم نسخه‌ای را هم برایم امضا کنند. آقای خاتمی عکس را برایم امضا کرده و پس فرستادند. همین امضای او عکس را بعد‌ها در پایان دورۀ خودشان نجات‌بخش سانسور توسط مأمور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد که می‌گفت با این عکس من به روحانیت توهین کرده‌ام. آقای خاتمی، بعد‌ها در افتتاح نمایشگاه عکس‌های عکاسان خبری در کاخ نیاوران، خود دربارۀ این عکس گفت: «وقتی محافظم آخوندک را از عمامه‌ام برداشت، من اصلاً متوجه نشدم؛ اما با دیدن عکس خندیدم و گفتم برای یکبار هم آخوندک جای درستی نشسته است»».
یکی از کاربران وبگاه ایرانیان انگلستان در این باره گفته است: «لطفاً به اون حشرۀ محترم بی‌احترامی نکنید. درستش اینه که بنویسید: آخوندی پست‌فطرت زیر پاهای آخوندک!» و دیگری می‌گوید: «آخوندک خطاب به خاتمی: میخام برم اسممو عوض کنم. شباهت اسمم به شماها پیش حشرات دیگه باعث سرافکندگیم شده». نظر اخیر می‌تواند به عنوان یک نمونه از پیامک یا لطیفه‌های کخ‌شناختی انگاشته شود.
** نام شترزنک اگرچه در وبگاه ویکیپدیا هم برای این آرایه از کخ‌ها در نظر گرفته شده است، ولی دستکم در توس‌آنجلس، سرخس و هرات به بندپایان آرایۀ Solifugae تعلق دارد. چند تصویر از کخ‌های اخیر در نوشتار شرکت تولیدی و صنعتی گرم‌ایران آورده شده است.
*** در برخی از نوشته‌های کهن یا نسک‌های مبتنی بر آنها (مانند فرهنگ فارسی معین)، گونه‌ای نامشخص از کخ‌ها نیز با نام الاکلنگ، آلاکلنگ، الله‌کلنگ، اله‌کلو، زراریح و ... معرفی گشته است که مد نظر این نوشتار نیست.
**** در شهریور ماه 1391 خورشیدی که تقریباً دو سال از نگارش اولیۀ این نوشتار می‌گذشت، در تازه‌ها (News) خواندم: «دولت به تازگی حساس شده و پس از هفتاد سال دستور داده که در تمام کتاب‌های علمی این اسم حذف و از واژۀ راهِبَک [râhebak] استفاده گردد!» بازگویی چند نکته در این باره سودمند خواهد بود: یک- واژۀ راهب یا راهبه که ریشۀ راهبک می‌باشد، پارسی نبوده و از زبان‌های دیگر به آن راه یافته است! دو- اگر قرار است توهینی به شیخ یا آخوند صورت نگیرد، چرا با این نام به راهب یا راهبه توهین کنیم؟ اگر این شیوۀ نامگذاری توهین نیست، بی‌گمان دو نام آخوندک و شیخک دارای ریشه‌های ادبی-تاریخی بوده و بهتر از راهبک هستند!! سه- اگر نام راهبک از واژۀ راهبه گرفته شده و جنسیت ماده‌ها یا رفتار جنسی این گونه‌ها در گزینش نام مؤثر بوده است، بدبختانه با یک نمونۀ دیگر از زن‌ستیری مردان روبرو هستیم!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر