۱۳۹۲ فروردین ۸, پنجشنبه

زبان و فرهنگ کخ‌شناختی روستای ازغند



Entomological Language and Culture of the Azghand Village
ازغند یکی از روستاهای بزرگ تربت حیدریه می‌باشد که بر پایۀ بخش‌بندی‌های تازۀ کشوری در بخش شادمهر از شهرستان مه‌ولات و استان خراسان رضوی جای دارد. نوشتار کنونی که برایند رهنمودگذاری‌ها (Leave comment)، گفتگوها و دیدار نویسندۀ وب‌نوشت می توانیم با نگارنده است، انواع کخنامگان (Insect names) و بازی‌ها، باورها، واژگان، کارواژه‌ها یا زبانزدهای کخ‌پایه (Insect-based games, beliefs, words, verbs or proverbs) را در بر گرفته و به دوستداران زبان و فرهنگ و ادب پارسی پیشکش می‌شود:
اَشْتورْزَن [ašturzan]: شترزنک یا رتیل. بومیان باور دارند که نیش این جانور می‌تواند شتر را بکشد؛ چه برسد به انسان! مردمان توس‌آنجلس نیز شدت کشندگی زهر شترزنک را به اندازه‌ای می‌دانند که اگر کسی را شترزنک بگزد، مرگش حتمی است. به بیان دقیق‌تر: خود شترزنک به سوی گورستان دویده و رسیدن جنازۀ بیمار را انتظار می‌کشد!(1)
 
تصویر زیر نمایی از سطوح پشتی و شکمی یک شترزنک را نشان می‌دهد که در آنها اندام‌های دهانی به خوبی نمایان هستند(2).
اَوْریشُم [awrišom]: ابریشم.
بِرْق‌بور [berqbur] = برق‌بُر: آبدزدک. برق به محل‌های انشعاب آب از جوی اصلی گفته می‌شود. در گذشته برای هدایت آب جلوی برق‌های اضافی را گل و شن و سنگ می‌ریختند تا آب به زمین‌های مجاور وارد نشود. امروز بیشتر آبراهه‌ها از نوع کانال‌های سیمانی یا بتونی بوده و به یک دریچۀ آهنی برای هدایت آب مجهز هستند. چون کخ یاد شده در زیر شن و خاک پنهان و باعث ایجاد سوراخ و از بین رفتن برق بوده، برق‌بور نام گرفته است.
پِشَه [peša] یا پیشَه [piša]: پشه. نامی برای انواع کخ‌های بالدار با بدن‌های ظریف.
خوبَه دِگَه! از اینا دَرْ ک.و.نِ پِشَه خِیلیَه [xoba dega! az-inâ dar kune peša xeilia] = بس است! از این زخم‌ها در انتهای تن پشه زیاد است. اگر کسی دچار زخم و جراحت جزئی شود ولی آه و نالۀ زیادی راه بیندازد، می‌گویند: خوبه ... . برای درک این زبانزد باید به اندازۀ خود پشه و سپس ک.و.ن.ش اندیشید.
تویْ دِرْسو [tuy-dersu] = توت‌رسان: زنجره‌های سبز رنگی که در شهرستان‌های پیرامونی با نام چَز [čaz] نیز شناخته شده و پس از جداسازی بال‌ها به صورت زنده، سرخ کرده یا کبابی خورده می‌شوند. چون بیشترین فراوانی و آوازخوانی این کخ‌ها در طبیعت همزمان با رسیدن میوۀ توت می‌باشد، نام توی درسو بر آنان نهاده شده است.
خَرْخُدا [xar-xodâ]: خرخاکی.
خِرْمور [xer-mour] = خَرْمور: مورچۀ بزرگ یا کارگران درشت مورچه‌ها (Major workers)(3).
دِرَخْتِ آغالْ پیشَه [deraxte âqâl piša] = درخت لانۀ پشه: درخت نارون. گال‌هایی (Galls) که در اثر فعالیت شتۀ ریشۀ گندمیان Tetraneura ulmi (Linnaeus) روی برگ‌های نارون ایجاد می‌شود و احتمالاً فراوانی زیاد کخ‌های پرواز کننده در پیرامون این درخت سبب شده است تا نام آغال پشه بدان داده شود(4).
زبانزد مثل درخت آغال پیشه [mesle deraxte âqâl piša] (= مانند درخت نارون) بر پایۀ همین باورها و کنایه از جمعیت فراوانی است که از یک جا بیرون می‌آیند. برای نمونه، اگر شمار زیادی کودک از یک خانه بیرون آیند، گفته می‌شود: «اِیْ نَنَه! مِثلِ دِرختِ آغالْ پیشه مِمَنَه = ای مادر! مانند درخت نارون است».
دِلْمَک [delmak]: عنکبوت‌هایی با اندازۀ کوچک، کمر باریک، سر و ته چاق و توانایی جهش (به جای تنیدن تار) که بیشتر در میان خوشه‌های انگور دیده می‌شوند. مردمان ازغند تأکید می‌کنند پیش از خوردن انگور آن را شستشو دهیم تا مبادا دلمک داشته باشد. بنابراین، شاید این واژه نام شایسته‌ای برای گونه‌های تیرۀ Salticidae باشد(5).
دوو نِشَه [du-neša] = دو نیشی: گوشخیزک (Earwig) که به ردۀ پوست‌بالان (Dermaptera) تعلق دارد. نام دوو نشه برگرفته از دو دنبالۀ چنگال‌مانند (Forceps-like cerci) است که در انتهای تن این کخ دیده می‌شود(6).
شُبوش [šobuš]: شپش. این کخ کنایه از بی‌چیزی، تهیدستی یا کیسه تهی بودن است. برای نمونه، گفته می‌شود تو که شبوش نِدِری [to ke šobuš nederi] (= تو که شپش نداری) یا شُبوشْ دِ کیسَنِشْ نِموجولَّه [šobuš de kesaneš nemujulla] (= شپش در جیبش تکان نمی‌خورَد).
دوو تا کِیکْ اَزْ یَکْ شُبوشْ اِضافَه [du tâ keik az yak šobuš ezâfa] = دو عدد کک بر یک شپش برتری می‌یابند. این زبانزد به طور غیرمستقیم با اندازۀ کوچک یا ضعف کک‌ها (Fleas) و بزرگی یا تنومندی شپش‌ها (Lice) ارتباط داشته و یعنی، اگر دو انسان ضعیف با یکدیگر همبسته (= متحد) شوند، بر یک فرد قلدر برتری خواهند یافت.
عُمَرْ چُسُّک [omar-čossok]= عمر چسوک: سن بدبو (Stink bug)(7).
کُخِ پِیْ پِلاسی [koxe pey pelâsi] یا کُخْ زیرْ پِلاسی [kox zir pelâsi]: کخی زرد یا سبز رنگ با سر سیاه که در زیر پلاس زندگی می‌کند. شاید این نام به کخ‌های آرایۀ دم‌ریشکداران (Thysanura) اشاره داشته باشد. در هر حال، کخ زیر پلاسی کنایه از کسی است که در بستر بیماری می‌افتد.
کُخِ پیلَه [koxe pila]: کرم ابریشم.
کُخ‌پیلَه‌دار [kox-pila-dâr]: پرورش‌دهندۀ کرم ابریشم.
کُخ‌پیلَه‌داری [kox-pila-dâri]: پرورش کرم ابریشم.
کُخْ گیلی [kox gili]: کرم خاکی. ازغندی‌ها از سودمندی کخ گیلی‌ها آگاهی داشته و به حضورشان در خاک باغچه علاقه‌مندند.
کِوِشدوز [kevešduz]: کفشدوزک(8).
کوکو [kuku]: پوپو. در گذشتۀ نه چندان دور، کودکان ازغندی این جانور را زنده زنده روی ترک‌های پاشنۀ پا له می‌کردند تا اندام یاد شده بهبود یابد(9).
کیلیک شِیْطو [kilik šeitu] = انگشت اهریمن: آسیابک‌های آرایۀ Anisoptera از راستۀ Odonata که در هنگام نشستن، بال‌های خویش را موازی با سطح زمین و عمود بر بدن قرار می‌دهند. این حالت، تا اندازه‌ای به چلیپا (= صلیب) ترسایان (= مسیحیان) شباهت داشته و از دیدگاه مسلمانان ناخوشایند می‌باشد، بنابراین، ازغندی‌ها نام انگشت اهریمن را بر آنان نهاده‌اند! تصویر زیر نمایی از یک آسیابک خیس را نشان می‌دهد.
کلیلک شیطو در بازی‌های کودکانۀ دختران ازغندی نیز کاربرد داشته است. برای نمونه، آنها در بازی «یه قُل دو قُل» و هنگامۀ بازی رقیب به طور پیوسته «کلیک شیطو، کلیک شیطو ...» را تکرار می‌کردند تا وی ببازد!
گال [gâl]: عنکبوت.
گُشخِزوک [goš-xezuk] = گوشخیزک: سدپا (Centipede) یا گونه‌ای از ردۀ Chilopoda که بیشتر مردم نام هزارپا را بر آن می‌نهند(10).
گو رِواح [gu revâ] = گُهِ روباه: الاکلنگ که کخ‌شناسان ایرانی آن را بیشتر با نام‌های شیخک یا آخوندک می‌شناسانند(11).
گُویْ خُدا [goy-xodâ] = گاوِ خدا: خرخاکی. گوی خداها یا همان خرخداها بی‌آزار بوده و زمین را شخم می‌زنند. بنابراین، مردم بومی آنان را دوست داشته و از حضورشان در خاک پشتیبانی می‌نمایند(12).
چنین برداشتی در سروده‌های کودکانه هم دیده می‌شود:
رفتم به صحرا
دیدم خرخاکی
گفتم: «خرخاکی
چقدر تو پاکی!»[1]
گُویْ گُلُّونُک [guy gollonok] = گُه‌غلتان: سوسک سرگین غلتان (گونه‌های زیرتیرۀ Scarabaeinae). این نام کنایه از انسان بیعرضه است. برای نمونه، گفته می‌شود که تو اندازۀ یک گوی گلونک هم نمی‌توانی کار کنی.
لاس [lâs]: ابریشم بدل و بدردنخوری که به مثابه بستر پیله است. در واقع، کرم پیلۀ بالغ ابتدا تارهای نازکی را در محل زندگی خویش تنیده و بر روی آن استقرار می‌یابد. سپس، تنیدن پیله آغاز می‌شود. این تارهای نازک و اولیه لاس نام دارند. کارواژۀ لاس چِنْدَن [lâs čendan] (= لاس چیدن) نیز به همین رفتار اشاره می‌نماید.
در ادبیات امروزی کارواژۀ لاس زدن برای توصیف گفتگوهای غیرضروری و طولانی (بیشتر میان زنان و مردان جوان) کاربرد دارد، ولی ارتباط آن با لاس بر نگارنده روشن نیست. البته، شاید بتوان چنین فرضیه‌ای را بتوان ارائه داد: همان طور که لاس چیدن رفتاری پیش از خواب رفتن و آغاز تنیدن پیله توسط کرم پیله است؛ لاس زدن نیز رفتاری پیش از خواباندن یا به بستر بردن جنس مخالف (در اصطلاح مخ‌زنی) می‌باشد!!
مارْسَر [mârsar] = سرِ مار: مرحله‌ای از زندگی کنه‌های دامی (Ticks) که بیشترین خونخواری را انجام داده و بسیار بزرگ می‌شوند.
مِگَسِ خَر [megase xar]: خرمگس (Horsefly) یا گونه‌ای از مگس‌های خونخوار ماده که به جانورانی مانند اسب و خر یا انسان یورش برده و خون آنها را می‌مکد. هنگامی که اندام‌های دهانی سوزن‌مانند خرمگس در پوست فرو می‌رود، درد فراوانی احساس می‌شود.
مِگَسْ دینْگَسَه [megas dingasa] یا مِگَسْ وینْگَسَه [megas vingasa]: مگسی سبز رنگ و درشت از تیرۀ Calliphoridae که بیشتر در جاهایی مانند دسبه‌آب (Toilet) و زباله‌دانی یافت شده و خود یا خویشاوندانش را در نوشتار مادربزرگ کخ‌شناسی فرهنگی با نام مِگَسْ راهی [megas râhi] شناسانده‌ایم(13).
آوایی که مگس راهی ایجاد می‌کند، در ازغند طور دیگری برداشت می‌شود. مگس وینگسه کنایه از کسی است که فتنه‌گری نموده یا سخنی می‌گوید که سبب اختلاف و جلب توجه افراد می‌شود. در این هنگام گفته می‌شود خیلی وینگسه‌گیری [vingasagiri] مکن یعنی دعوا به پا مکن یا خبر و خبرچینی مکن. کارواژگان وِنْگُ وِنْگ کِردن [vengoveng kerdanویزویز کردن و زینگ‌زینگ کردن نیز به همین مانک هستند(14).
از سوی دیگر، واژه‌های وینگس [vingas]، وینگست [vingast]، زینگس [zingas] یا زینگست [zingast] که در توس‌آنجلس کاربرد دارد، از این نوع کخ گرفته شده و به مانک صدای آرام و نجواگونه، آرام و تند یا شبیه وزوز می‌باشد. نمونه: «از جلوت که رد مِشَه، همچی وینگستی سلام مُکُنَه که نمِفهمی = هنگامی که از روبرویت می‌گذرد، چنان به آرامی سلام می‌کند که متوجه نمی‌شوی» یا «کنار گوشُم وینگستی کِرد = صدای آرامی در کنار گوشم ایجاد نمود».
مِگَسِ سَگ [megase sag]: سگ‌مگس (Louse fly) که یک نام همگانی برای مگس‌های خونخوار تیرۀ Hippoboscidae می‌باشد. پس از هر گزیدگی، پیرامون جای نیش (فرو بردن اندام‌های دهانی) این کخ سرخ شده و بومیان باورمندند که اثر پنجۀ پای آن سبب جابجایی آلودگی خواهد گشت(15).
برخی کسانی که نوشته‌های انگلیسی را به پارسی برمی‌گردانند، این نام را بر گونۀ Stomoxys calcitrans (Linnaeus) یا Stable fly از تیرۀ Muscidae نیز نهاده‌اند.
مِلَخْ مُخُنَّه [melax moxonna] یا مِلَخِگِیْ مُخُنَّه [melaxegey moxonna]: نوعی ملخ با بال‌های سرخ. ازغندی‌ها به آدم کند و کسی که کارهای خویش را با معطلی انجام می‌دهد، موخُّوک [muxxowk] می‌گویند. شاید واژۀ مخنه هم با موخّوک رابطۀ معنایی داشته و نام ملخ مخنّه به نوعی از ملخ‌ها با حرکات کند و آهسته داده شده باشد. به هر حال، خود واژۀ ملخ کنایه از خوارداشت و کوچک شمردن افراد می‌باشد. ملخ مخنه کنایه از آدم بی‌دست و پاییست که در موقعیت مناسب، واکنش مناسبی بروز نمی‌دهد. ۀ خوارداشت (مانند پسرۀ بی‌ادب یا دخترۀ شلخته) در گویش ازغندی‌ها به گِیْ تبدیل شده است. هنگامی که واژۀ ملخگی مخنه به کار می‌رود، یعنی اولاً آن فرد ملخ هست و دوماً، او ملخی می‌باشد که نسبت به سایر ملخ‌ها هم در مقام پایین‌تری قرار دارد(16).
کِرِ مِلَخ [kere melax] یا کِرِگِیْ مِلَخْ [keregey melax] = ک.ی.ر ملخ: کنایه از آدم بیکار و بیعار یا فرد بی‌دست و پایی که کاری از وی برنمی‌آید. مانک دیگری از این اصطلاح در نوشتار مادربزرگ کخ‌شناسی فرهنگی آورده شده است.
موخی [muxi]: کنۀ پرندگان. با توجه به باورهای بومیان، این جاندار تا جایی که گنجایش داشته باشد، خون میزبان را مکیده و به بیشترین اندازۀ خویش می‌رسد. سپس، از تن میزبان جدا می‌گردد. پس، بی دلیل نیست برخی آدم‌ها که بیشینۀ سوء استفاده را در حق همنوعان خویش روا می‌دارند، به موخی همانند گشته‌اند. برای نمونه، گفته می‌شود: «فلان کس مثلِ موخی مِمَنَه = فلان کس مانند کنۀ پرندگان است». البته، شاید نام موخی برای شپش‌های جونده‌ای (Mallophaga) که بیشتر در میان پرهای پرندگان دیده می‌شوند، مناسب باشد.
مَُورِ دَنَه‌کَش [mawre dana-kaš]: مورچۀ دانه‌کش(17).
ازغندی‌ها می‌پندارند که نخستین پیشوای شیعیان- حضرت علی- برای این کخ دعا نموده و بنابراین، آنها را نمی‌کُشند. بر پایۀ باور ایشان، روزی حضرت علی با کس دیگری درگیر می‌شود. دانه‌کش‌ها به یاری او شتافته و انبار غلۀ دشمن را شب هنگام خالی می‌کنند!
هنگامی که ازغندی‌ها می‌خواهند کخ پیله‌ها را وِرْپا [verpâ] کنند، با داستان دیگری روبرو می‌شویم. البته، نیاز است تا پیشتر دربارۀ چگونگی پرورش کخ پیله توضیحاتی بیان گردد. ورپا کردن در هنگامی که کرمینه‌ها (Larvae) از خواب چهارم برخاسته‌اند، انجام می‌گیرد؛ یعنی چوب‌های درخت توت را از روی بستر پرورشی بلند کرده و به صورت کج می‌گذاشتند تا کرمینه‌های ریز در شرایط بهتری قرار گرفته و بتوانند پس‌افتادگی رشد خویش را جبران کنند.
در چارچوب سنتی پرورش کرم پیله، برخی از کرمینه‌های کوچک روی زمین می‌افتند. مورهای دانه‌کش هم آنها را برداشته و به لانه می‌برند که نوعی زیان برای کخ‌پیله‌دار به شمار می‌آید. مردم برای مبارزه با این مورچه‌ها کمی خاک را پیش روحانی روستا برده و او آیۀ هجدهم (حَتَّی إِذَآ أَتَوْاْ عَلَی وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَۀٌ یَا أِیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ = تا آنگاه که به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچه‌ای [به زبان خویش] گفت: «ای مورچگان! به لانه‌هایتان بروید تا مبادا سلیمان و سپاهیانش- ندیده و ندانسته- شما را پایمال کنند.») از سورۀ النمل را بر آن می‌خواند. سپس، این خاک را در پیرامون پرورشگاه کرم ابریشم پاشیده و به طور کلی، کسی حق نداشت با کفش به آنجا وارد شود. این رفتار یا باور را اُوسو کِرْدَن [owsu kerdan] می‌گفتند. شاید اوسو همان آب سیاه باشد. برای نمونه، اوسو جادو [owsu jâdu] یا آب سیاه جادو به آبی گفته می‌شود که جادوگران برای بدبخت ساختن دیگران از آن استفاده می‌نمودند.
مَُورِ زَرد [mawre zard]: مورچۀ زرد. مورچه‌های زرد رنگ کوچکی که در این منطقه هستند، گازهای بسیار محکمی گرفته و جداسازی آنها از تن آدمی تنها با کندن سر ایشان شدنی است!
مور زرد کنایه از ظاهر بی‌آزار و ضعیف کسی است که می‌تواند ضربات سهمگین و جبران‌ناپذیری به دیگران بزند یا کنایه از ظاهر فریبنده و سرشت بد برخی کسان. نمونه: «ای مور زرد! = ای مورچۀ زرد!» یا «ای مور زرد بی صدا! = ای مورچۀ زرد صحبت مکن!».
نامگذاری مورچه‌های کارگر ازغندی به ترتیب افزایش اندازه عبارتند از:
مور زرد مور دنه‌کش خرمور
مونْج [munj]: نامی برای زنبورهای نیش‌زن به جز زنبور انگبین (Honeybee).
مونْجِ خِکِسْتَری [munje xekestari]: زنبور خاکستری که در زمین لانه‌سازی نموده و بیشترین زهر را دارد. گویشوران ازغند باورمندند که هر اندازه زنبور به خاک نزدیک‌تر بوده و یا خاک بیشتری استفاده کند، زهر بیشتری دارد! نیش این زنبور سبب خاکستری (به رنگ خاکستر) و کبود شدن پیرامون جای گزش می‌گردد.
مونْجِ زَرْد [munje zard]: زنبور زرد. لانه‌سازی این زنبورها در تنۀ درختان یا به صورت آویزان بوده و دارای زهر کمتری نسبت به مونج خکستری یا کوهی هستند(18).
در گذشته‌های نه چندان دور (دهۀ شصت خورشیدی)، مونج‌های زرد ابزار بازی و سرگرمی کودکان ازغندی بودند. بچه‌ها آنها را گرفته و نخ قرقره‌ای به کمرشان می‌بستند (مانند کاغذباد یا بادبادک و کایت). انتهای نخ همیشه در دست کودک بود و زنبوری که می‌توانست تا ارتفاع بالاتری پرواز کند، مالکش را برنده می‌ساخت. می‌دانیم زنبورها در ساعت‌های سرد بامدادی بی‌حس بوده و توانایی دفاع از خویش را ندارند، ولی جالب است کودکانی که در چنین وضعیتی با آنها روبرو می‌شدند، جنسیت زنبور را ماده می‌پنداشتند! یادآوری می‌گردد که تنها زنبورهای ماده دارای نیش (تخمریز تغییر شکل یافته) هستند.
مونْجِ سُوزَک [munje souzak] = زنبور سبزک: نوعی زنبور به اندازۀ یک سانتیمتر یا هم‌اندازه با زنبور انگبین، دارای قفس سینه و شکم سبز رنگ و شکارگر کخ‌هایی مانند مگس که گویا توانایی کاربرد در پیکار زیستی (Biological control) با زیان‌آوران (Pests) را دارد. دردناکی نیش زنبور سبزک کمتر از زنبور زرد و بیش از خرمگس می‌باشد. کندوهای زنبور سبزک شبیه کندوهای زنبورهای زرد بوده و حتی ممکن است اندازۀ آن بزرگتر از کف دست باشد.
مونْجِ کوهی [munje kuhi] = زنبور کوهی: نامی برای زنبورهای درشت (Hornets) که کندوهای خویش را با لعاب و خاک می‌سازند(19).
روند افزایش دردناکی نیش مونج‌ها به ترتیب زیر است:
مونج سوزک مونج زرد مونج کوهی مونج خکستری
دلگویه‌های بانوی پروانه‌پرست (Butterflymaniac) ازغند- نویسندۀ وب‌نوشت می توانیم- در هنگام پیاده‌روی به سوی زادگاه خویش، واپسین بخش از نوشتار کنونیست که به بیان دانسته‌های کخ‌شناسی، احساسات شخصی دربارۀ ملخ‌ها و پروانه‌ها و یک سرگرمی کودکانه و کخ‌پایه می‌پردازد:
«اینجا جادۀ ازغنده ... . از سر جاده که شروع به اومدن کردم، هنوز 6-5 دقیقه بیشتر نگذشته، اما یه عالمه جنازه دیدم. جنازۀ ملخ‌ها اینور و اونور افتاده. بعضی‌هاشون توی دست مورچه‌ها اسیر شدن. الان! همین الان! یه مورچه سوار کله گنده می‌دوید و می‌رفت به سمت خونش ... . جَل‌هایی [نوعی پرندۀ کاکل‌دار با رنگ خاکی] که کنار جاده نشستن و چهچه می‌زنن، منو یاد کسایی انداختن که روزیشونو از خدا گرفتن و دارن شکر اونو می‌کنن. شاید 3-2 تا از این ملخ‌ها روزی امروزشون بوده!(20)
ملخ‌ها بال‌های قشنگی دارن. دو تا بال دارن رو و دقیقاً دو تا بال دارن زیر. یادمه بچه که بودیم، فوران ملخ می‌شد. اون زمان ما می‌فهمیدیم که سال خشکسالیه. الانم که دارم میرم تو جاده، سال خشکسالیه. ... آها یه ملخ پرید! داشتم از ملخ‌های جاده می‌گفتم. ملخ‌ها بال‌هاشون خیلی قشنگه. دو تا بال زمخت دارن، تقریباً همشون همرنگ؛ خاکیه، عین خاک می‌مونه اما روش دونه دونه‌س. اما بال‌های زیرشون معرکه‌س! خیلی معرکه! بعضی‌ها آبی‌ان؛ بعضی‌ها مشکی‌ان، بعضی‌ها سبزن. یادمه قبلن قبلنا، از اون کشته‌های وسط جاده یکی یکی جمع می‌کردیم، بال‌های زیرشونو می‌کندیم، بعد می‌ذاشتیم لای کتابامون. ... ملخ‌ها موجودات قشنگی‌ان. من دوستشون دارم. لااقل اینجوری ... بازم یه ملخ مرده با بال‌های مشکی. حیف که وقت ندارم بشینم بال‌های زیرشو نگاه کنم، ولی فکر کنم ردیف ردیف، مثل دامن خانومای شمالی تقریباً، یه ردیف سفیده، یه ردیف هم مشکی. ... انگار تعداد ملخ‌ها کمتر شده. پریروزها بود نمی‌دونم؛ آها! پریروزها بود که رفته بودیم کوهسنگی. 3-2 تا پروانۀ آبی دیدم و یادم اومد که چقدر عاشق پروانه‌هایم و چقدر دوستشون دارم! و چقدر اگه اونا نباشن غریبم! چند لحظه پیش که از اتوبوس پیاده شدم، سر جادۀ ازغند، یه پروانۀ سفید خیلی کوچیک داشت پرواز می‌کرد. بال بال می‌زد. الهی من قربونش برم که اونقدر قشنگه! خیلی دوستش دارم! خیلی!»(21)
در پایان باید امیدوار و خواهشمند بود که گویشوران ازغندی با فرستادن دیدگاه، تصاویر و نکته‌های تازۀ خویش در تکمیل این نوشتار بکوشند.
آگاهی بیشتر دربارۀ عکس‌ها
(1) گونه‌ای از شترزنک‌ها که در استان خراسان جنوبی (نزدیک شهرستان بیرجند) یافت می‌شود.
(2) گونه‌ای از شترزنک‌ها که طی ماه‌های گرم سال در توس‌آنجلس (شرکت تولیدی وصنعتی گرم‌ایران) یافت می‌شود.
(3) یک مورچۀ درشت در حال جابجایی یک رشتۀ ماکارونی که در شهرستان طرقبه شاندیز (زمین‌های سوران) یافت می‌شود.
(4) برگی از درختان نارون آلوده به شتۀ T. ulmi در راه سبزوار-شاهرود.
(5) گونه‌ای از عنکبوت‌های جهنده که در توس‌آنجلس (بولوار پیروزی) یافت می‌شود.
(6) گونه‌ای از دو نیشی‌ها که در شهرستان طرقبه شاندیز (زمین‌های سوران) یافت می‌شود.
(7) احتمالاً گونۀ Apodiphus amygdali Germar که در نوشتار بندپایان منطقۀ توس‌آنجلس (بولوار پیروزی) با نام فاطمه چسوک شناسانده شده است.
(8) کفشدوزک هفت‌نقطه‌ای Coccinella septempunctata Linnaeus که با بی‌حرکتی و جمع کردن پاهای خویش رفتار احتیاطی- پیشگیرانۀ مردن را بروز داده و در شهرستان طرقبه شاندیز (زمین‌های سوران) یافت می‌شود.
(9) چشم‌اندازی از نه خانۀ پوپو و خود پوپو که در توس‌آنجلس (کوهستان پارک خورشید) دیده شد.
(10) گونه‌ای از سدپایان که در توس‌آنجلس (بولوار پیروزی) یافت می‌شود.
(11) گونه‌ای از الاکلنگ‌ها (Mantodea) که در توس‌آنجلس (شرکت تولیدی و صنعتی گرم‌ایران) یافت می‌شود. البته، بخش پایانی بالپوش‌های این جانور به وسیلۀ دستکش‌های کثیف کارگران تغییر رنگ پیدا کرده است.
(12) گونه‌ای از خرخاکی‌ها که در توس‌آنجلس (بولوار پیروزی) یافت می‌شود.
(13) گونه‌ای از مگس‌های راهی که در توس‌آنجلس (بولوار پیروزی) یافت می‌شود.
(14) همان گونه در نمایی دیگر.
(15) گونه‌ای از مگس‌های شهرستان طرقبه شاندیز (زمین‌های سوران) که در توس‌آنجلس با نام مِگَسْ سَگی [megas sagi] شناخته می‌شود.
(16) یک ملخ سرخ بال در شهرستان طرقبه شاندیز (زمین‌های سوران) که برخی از همگونه‌ای‌هایش با نام ملخ قلبدار شناسانده شده‌اند.
(17) یک مور دانه‌کش که کلشی را به دهان گرفته و به لانه‌اش می‌برد! این گونه در توس‌آنجلس (قاسم‌آباد) یافت می‌شود.
(18) گونه‌ای از زنبورهای زرد که در شهرستان طرقبه شاندیز (زمین‌های سوران) یافت می‌شود.
(19) زنبور گاوی Vespa orientalis Linnaeus که در توس‌آنجلس (بولوار پیروزی) یافت می‌شود.
(20) یک ملخ با بال‌های زیری آبی رنگ که در شهرستان طرقبه شاندیز (زمین‌های سوران) یافت می‌شود.
(21) یک ملخ بال آبی زخمی که در شهرستان طرقبه شاندیز (زمین‌های سوران) دیده شد.
بن‌مایه
[1] شمس، محمدرضا، 1389. هاچین واچین. رشد کودک (شماره پی در پی 133)، شمارۀ 2، آبان ماه 1389، صفحۀ 15.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر