۱۳۹۶ اسفند ۱۷, پنجشنبه

کخ دِری؟!

Do You Have Bug?!

در روزگار نه چندان دور کودکی، هنگامی که طفلی اسباب ناراحتی و دلخوری کودک دیگر را پدید می‌آورد، دومی به اولی می‌گفت: «کخ دری؟!»

اولی: «لُلُخْ دری؟!»

دومی: «جَعبَشِ [جعبه‌اش را] دری؟» یا «دُنْبَشِ [دنبه‌اش را] دری؟!»

و شاید آخرین نفر هم می‌گفت: «هر چه دری بریز پایین!»

هنوز هم به درستی نفهمیده‌ام که «للخ دری» یا جعبش دری» یعنی چه و یا اینکه منظور از «هر چه دری، بریز پایین» چیست. بچه‌های آن دوره، گفتمان بالا را نوعی ناسزا می‌انگاشتند که معمولاً درگیری زبانی بیشتر یا زد و خورد فیزیکی ایشان را در پی داشت.

چند روز پیش نیز، مشاجرۀ دو نوجوان مدرسه‌ای را درون دیدم (1389 خورشیدی). اولی گفت: «کخ دری؟»

دومی: «ها؛ چند کیلو مِخِی؟ [آری؛ چند کیلوگرم می‌خواهی؟]»

این رویدادها حدود بیست سال با یکدیگر فاصله دارند و از قرار معلوم، نگرش نوجوانان مشهدی به کخ‌ها تا حدودی تغییر یافته است. در دوران دانشگاه آموخته‌ایم که در سال‌های گذشته، دولت ایران چند گونه از کخ‌های آسیب‌رسان گیاهی مانند سن گندم Eurygaster integriceps Puton و سوسک برگخوار سیب‌زمینی Leptinotarsa decemlineata (Say) را از کشاورزان خریداری و سپس نابود می‌کرد تا بدین شیوه، جمعیتشان را بکاهد.


بحث را با این نتیجه‌گیری اقتصادی-فرهنگی پایان می‌دهم: بیا تا قدر کخ‌ها را بیشتر بدانیم. شاید همین کخی که برایتان چندش‌آور است، یکی از منابع درآمدتان گردد! اگر باور نمی‌کنید، می‌توانید به یک فروشگاه هدیه و لوازم تزئینی (برای مثال، سرزمین هدایا در توس‌آنجلس، خیابان راهنمایی، بین راهنمایی18 و 20) رفته تا ببینید که چگونه پروانه‌ها، نوعی کخ، را با بسته‌بندی‌های زیبا و به صورت قاب دیواری می‌فروشند!

افراد زیادی حاضرند این کخ‌ها را بخرند.

برای نمونه، می‌توان به یکی از بازدیدکنندگان پایگاه کخ‌شناسی فرهنگی- ماندانا- اشاره نمود

که سه گرداورد پروانه‌ای (Butterfly collection) را بر در و دیوار خانۀ خویش آویخته است (تابستان 1390).

در دقیقۀ چهاردهم از «جدایی نادر از سیمین» که شاهکار اصغر فرهادی و برندۀ جایزۀ اسکار است نیز یک گرداورد پروانه‌ای توجه سمیه- کیمیا حسینی- را به خود جلب می‌کند.

اگر این کالا توسط سیمین- لیلا حاتمی- خریداری شده باشد، آیا می‌توان ویژگی‌های بی‌وفایی یا عدم درک شرایط همسر را به چنین کُخْ‌خَرِ پروانه‌دوستی (Butterflymaniac bug-buyer) پیوند داد؟!

پی‌نوشت یک: سپاس بیکرانم را نسبت به بانو ازغندی ابراز می‌دارم. ایشان که از گویشوران روستای ازغند هستند، چنین رهنمودی را بیان فرموده‌اند: «به کرم ابریشم هم کخ می‌گویند. در قدیم و حتی اکنون تخم این کخ را در پارچه‌های نرم ململ در جای سرد و تاریک تا نیمۀ بهار نگه می‌داشتند. بعد آن را توی یک جعبۀ کبریت یا چیز مشابهی در پارچۀ تمیز و سفید می‌گذاشتند روی سینه‌شان تا گرم شود و به اصطلاح وا شود یا سبز گردد. بنابراین، این جواب کاملاً مناسب است. جعبه‌اش را داری؟»

پی‌نوشت دو: یکی دیگر از بازدیدکنندگان گرامی که دانشجوی رشتۀ پزشکی است، رهنمود زیر را به صورت خصوصی فرمود: «کرمک یا Enterobius vermicularis (Linnaeus) کرم سپید و کوچکی است که به علت عدم رعایت بهداشت بیشتر در بچه‌ها دیده شده و از راه مدفوعی- دهانی نیز منتقل می‌گردد. این کرم در ناحیۀ مقعد خارش شدیدی ایجاد می‌کند؛ به گونه‌ای که فرد آرام و قرار ندارد. استاد انگل‌شناسی ما می‌گفت: «این اصطلاح کخ داری را از این جانور گرفته‌اند. هنگام که کودکی آرام و قرار نداشته و مرتباً اینسو و آنسو رفته و خرابکاری می‌کند و ... به وی می‌گفتند کخ داری بچه؟؟!! زیرا به علت خارش نمی‌توانسته زیاد بنشیند.»»

پی‌نوشت سه: نگاهی به نوشتار چیستی کخ برای آگاهی از مانک آن خالی از لطف نیست. خوانش نوشتارهای چرا بعضی‌ها می‌پندارند که کخ همان کرم است؟ و مادربزرگ کخ‌شناسی فرهنگی (بخش یک) به فهم مانک کارواژۀ کخ داشتن کمک می‌نماید.

پی‌نوشت چهار: ایرج میرزا در عارف‌نامۀ خویش عبارت «کرم سیاست» را به کار برده است:

«تو این کرم سیاست چیست داری                                                                           چرا پا بر دم افعی گذاری»

طنزنوشتۀ زیر هم اثر سعید برند در شانزدهمین صفحه از ویژه‌نامۀ جیم (شمارۀ 248) از روزنامۀ خراسان (شمارۀ 18086 تاریخ پنج‌شنبه 17/01/1391 یا پنجم آوریل 2012 ترسایی) و با ادبیات تقریباً بومی است. آن را بخوانید تا به نمونه‌ای از کاربرد کارواژۀ کخ داشتن پی ببرید:

«همان‌طور که احتمالاً در جریان هستید، همین جریان خودمان را عرض می‌کنم؛ نه آن جریان خاص در روزگار ما، «سلامتی» بهترین نعمت است؛ به طوری که هر وقت و بی‌وقت از هر کسی بپرسید: «چه خبر؟» زرت می‌گوید: «سلامتی، راستی از قیمت جدید بنزین چه خبر؟!»

خب حالا که به سلامتی مشخص شد «سلامتی» مهمترین چیز برای همگان است، می‌رویم سراغ اصل مطلب: سلامتی جسم و تن مبارک با تلاش بی‌وقفۀ مسئولان محیط زیست محقق گشته و تاکنون هیچ فقره آدمیزادی نداریم که از آلودگی سبزی‌های کشف‌رود، برنج‌های فاسد خارجی، آب‌های نیتراتی و هواهای آزبستی مرده باشد. در زمینۀ سلامتی روح و روان نیز باز هم به لطف آقایان جملگی پاک روانیم و می‌توانیم بگوییم از این حیث هم به سلامتی خودکفا شده‌ایم! اما از آنجا که ما اصلاً و اصولاً از دوران طفولیت و حتی قبل‌تر از آن، حاوی مقدار قابل توجهی کخ و ایضاً خرده شیشه بوده‌ایم، قصد داریم در شمارۀ اول سال شما را با چند روش دیوانه شدن و دیوانه کردن آشنا کنیم. شاید تیمارستان‌هایمان هم پر شد و در آن زمینه هم خودکفا شدیم!

* از فردا دور دوم دید و بازدیدهای نوروزی را آغاز کنید و بعد از تناول و چپاول نیم کیلو بادام خاکی، 750 گرم شیرینی خامگی و 4 عدد کیوی برای همدیگر آرزوی «سلامتی» کنید!

* با اسلحۀ گرم وارد کابین رانندۀ قطار شهری مشهد بشوید و او را مجبور کنید قطار و مسافرانش را ببرد کالیفرنیا !

* تخصصتان مشاور اولی باشد، ولی در آن واحد 17 مسئولیت منفاوت را به عهده بگیرید!

* شب‌ها قبل از خواب به جای شمردن گاو و گوسفندهای ندیده و نداشته، به این فکر کنید که سرانجام آن 8 هزار میلیارد تومان معوقات بانکی که در سال 89 اعلام شد، چه شد؟!

* به جای استفاده از دستمال توالت در دستشویی‌های عمومی از سنگ و کلوخ استفاده کنید!

* اگر هیچ کدام از راه‌های بالا جواب نداد، ساده‌ترین راه این است که بیایید در جیم استخدام شوید و در ستون آنتن به پیامک‌ها پاسخ دهید. مطمئن باشید از سه حالت خارج نیست و در کمترین مدت یا خُل خواهید شد یا چِل یا دیوانه!

* علی ایحال روز سلامت جهانی مبارک بادا باد!»

۱۳۹۶ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

نگاه کخ‌شناختی به "عارف‌نامۀ" ایرج میرزا

An Entomological Looking at the Iraj Mirza’s "ArefNameh"

برخی آثار پروین اعتصامی، پریا ترک، سهراب سپهری، فریدون مشیری، نظامی گنجوی و رضا یاوری را پیشتر بررسی نموده‌ایم. اکنون سروده‌های یکی دیگر از سرایندگان بزرگ ایرانی را کنکاش خواهیم نمود.
ایرج میرزا فرزند غلامحسین میرزا و از نوادگان فتحعلیشاه قاجار که با فرنام‌های جلال الممالک و فخرالشعرا نیز شناخته می‌شود، از شاعران بزرگ روزگار مشروطیت است که در فاصلۀ سال‌های 1251 تا 1304 خورشیدی می‌زیست. اگرچه ذوق سرایندگی این شاعر والامقام درخور ستایش است ولی مخالفان سروده‌های وی هم بیشمارند! مثلاً می‌دانیم که او بخشی از عمرش را در مشهد زیست و حتی تا چند سال پیش یکی از بولوارهای این شهر به نام او آراسته بود، اما شورای شهر مشهد که متأثر از اندیشه‌های مذهبی و اسلامی است، نام این خیابان را به جلال آل احمد- نویسنده‌ای با گرایش‌های اسلامی- تغییر داد! انگیزۀ منتقدان ایرج میرزا بهره‌گیری وی از واژگان جنسی همگانی و غیر رسمی کوچه و بازار است. نویسنده که داشتن چنین سبکی را نشانۀ راستی و مردمی بودن سراینده و ناگزیری انسان از زیستن در اجتماع و توجه به غریزۀ جنسی می‌داند، هوادار اوست و نوشتار کنونی را در پی خوانش اتفاقی یکی از آثار ایشان و به بهانۀ گرامیداشت نود و دومین سالروز مرگ وی در بیست و دوم اسفند یکهزار و سیصد و چهار خورشیدی پیشکش علاقمندان می‌نماید.

عارف‌نامه سروده‌ای با 515 پاره و اگرچه ظاهراً شرح داستان یک تجاوز جنسی از سوی شاعر و توهینی به عارف قزوینی- دوست ایرج میرزا و از مشروطه‌خواهان آن روزگار- است، ولی در باطن به نکوهش حجاب بانوان، عدم تحصیل ویژگی‌های والای انسانی توسط آنان، آزار جنسی پسربچه‌ها از سوی مردان مسلمان و رفتار کاسبکارانۀ سیاستمداران می‌پردازد.

انواع واژگان و مفاهیم کخ‌شناختی 11 بار در عارف‌نامه نام برده شده‌اند که به ترتیب اهمیت و بندواژگان پارسی عبارتند از: پروانه (2)، آفات (1)، حریر (1)، زنبور (1)، سن (1)، شهد (1)، کرم (1)، گر (1)، موم (1) و نوش و نیش (1).

ایرج برای اینکه بانوی پوشیده‌روی مورد علاقه‌اش را اغوا نموده و سودمند نبودن حجاب و پوشش اسلامی را هم به وی یاداوری نماید، به رفتار زنبور و پروانه اشاره می‌کند. او توضیح می‌دهد که شیرینی‌خواهی زنبور چیزی از شیرینی شکر نمی‌کاهد و اگر پروانه روی گلی بنشیند، گل دچار آسیب نخواهد شد [صفحۀ 80]:

«کجا شیرینی از شکر شود دور                                                                            پرد گر دور او صد بار زنبور

چه بیش و کم شود از پرتوی شمع                                                            که بر یک شخص تابد یا به یک جمع

اگر پروانه‌ای بر گل نشیند                                                                                     گل از پروانه آسیبی نبیند»

سراینده فراورده‌ها و رفتار زنبورها را هم مورد توجه قرار داده است. می‌دانیم که خرما شیرین است ولی او اندام زادآوری آن زن را به خرمایی تشبیه می‌کند که به انگبین نیز آغشته بوده و محصول شهر اهواز می‌باشد [ص 82]:

«برونش لیموی خوش بوی شیراز                                                                       درون خرمای شهدآلود اهواز»

ایرج رفتار سیاستمداران را سودجویانه و ناپایدار می‌داند و وقتی می‌بیند که عارف قزوینی می‌خواهد سیاست‌پیشه شود، به وی پیشنهاد می‌دهد تا مانند موم بی‌شکل و ناپایدار گردد [ص 93]:

«تو هم قزوینی ملای رومی                                                                             به هر صورت در آ مانند مومی»

تجربه‌های شیرین و تلخی که با افزایش سالیان عمر آدمی به دست می‌آیند، برای شاعر همانند نوش گل یا شهد کندو و نیش زنبور هستند [ص 92]:

«به گیتی بیش مانی بیش بینی                                                                          زمانی نوش و گاهی نیش بینی»

مفهوم آفت و زبانزد تازی «فی التأخیر آفات» در مانک فرهنگی خویش به کار رفته‌اند و جلال الممالک برای رهایی از باورهای نادرست پیرامون پوشش بانوان چنین اندرز می‌دهد [ص 83]:

«برون کن از سر نحست خرافات                                                                   بجنب از جا که فی التأخیر آفات»

تشبیه حس سیاسی‌گری عارف قزوینی به «کرم سیاست» در واقع به کارواژۀ «کخ داشتن» یا همان اصطلاحات عامیانه‌تر «کرم» و «کخ» اشاره می‌کند و یک مانک مجازی به شمار می‌آید [ص 93]:

«تو این کرم سیاست چیست داری                                                                           چرا پا بر دم افعی گذاری»

سه واژۀ کخ‌پایۀ دیگر که در عارف‌نامه کاربرد داشته‌اند، از مانک راستین خویش برخوردارند. اگرچه امروزه بسیاری از انواع پارچه‌های نازک را حریر می‌نامند، ولی در گذشته‌ای مانند روزگار فخرالشعرا کمتر چنین بوده است. او دربارۀ اغواگری زنان باحجاب و پوشش‌های بدن‌نمای ایشان می‌گوید [ص 84]:

«چنین کز پای تا سر در حریری                                                                        زنی آتش به جان آتش نگیری!»

ایرج میرزا نگران ریزش موی سر خود است و سرانجام آن را همانند شتر مبتلا به بیماری گری تصور می‌نماید [ص 78]:

«بدین صورت که بارد مویم از سر                                                                      همانا گشت خواهم اشتر گر»

و سرانجام با یکی دیگر از شاهکارهای سراینده روبرو می‌شویم. ایرج میرزا با آفت مهمی مثل سن گندم (Sunn pest) یا Eurygaster integriceps Puton و معضل سن‌زدگی آشنایی داشته است و برای اینکه ناخشنودی خویش از اجرای برنامۀ آوازخوانی عارف قزوینی در باغ ملی مشهد را آشکار نماید، او را با زبانی طنزآمیز نفرین نموده و از خدا می‌خواهد تا صدایش سن‌زده می‌شد [ص 92]:

«الهی می‌زد آواز تو را سن                                                                          که دیگر کس نمی‌دیدت سر سن»
در همین جا بد نیست که به شباهت واژۀ سن و همتای انگلیسی آن بپردازیم. مهمترین گونۀ سن در کشاورزی ایران و کشورهای منطقه سن گندم یا آفت سن است که انگلیسی زبانان آن را با نام Sunn pest می‌شناسند. می‌دانیم که واژۀ Sunn در واقع به گیاه کنف بنگالی اطلاق می‌شود و در زبان‌های کهن سانسکریت، هندی و اردو ریشه دارد. با توجه به اینکه سرایندگان کهن ایران زمین از واژۀ سن در آثار خویش بهره نگرفته‌اند، شاید بتوانیم نتیجه‌گیری کنیم که واژۀ سن پارسی همان Sunn سانسکریت و نام یک گیاه است که در میان ایرانیان امروز به عنوان نام کخ و یکی از انواع مهم آنان (آرایۀ ناجوربالان یا Heteroptera) شناخته می‌شود. واژگان کاسه‌پُشتَک و Bug همان مانک واژۀ سن گندم و سن را به ترتیب در زبان‌های پارسی و انگلیسی دارا هستند.

از سوی دیگر، ریشه‌های واژۀ سن را در زبان تازی و رفتار این کخ هم می‌توان جستجو کرد! سن گندم به طور سالیانه به کشتزارها یورش می‌آورد و تازیان سن را در زبان خویش به مانک سال می‌شناسند. بنابراین، شوند نامگذاری سن را با رفتار یورش سالیانۀ وی و زبان تازی شاید بتوان پیوند داد.

اکنون که نگاه کخ‌شناختی به عارف‌نامه پایان یافت، بازگویی سه نکتۀ مهم‌تر خالی از لطف نخواهد بود:

1- کاربرد عبارت‌هایی مانند «کرم سیاست» و «سن زدن آواز» از سوی ایرج میرزا تازه و حتی شاید منحصر به فرد می‌باشد. از سوی دیگر، استفادۀ ایرج میرزا از عبارتی مانند «نیش و نوش» یا زبانزد «فی التأخیر آفات» نشانگر پیروی او از ادبیات پیشینیان است که نمونۀ آن را در کلیله و دمنه دیده‌ایم.

2- تشبیه ریزش موی سر مردان به بیماری گری، طعم اندام زاداوری زنان به خرمای شهدآلود اهواز و گرفتگی صدا به سن‌زدگی نمونه‌های زیبای ادبی از کاربرد دانش کخ‌انسان‌شناسی (Entomological Anthropology) یا استفاده از دانش کخ‌شناسی برای شناخت آدمی هستند.

3- ریشه‌های واژۀ سن و چگونگی راهیابی آن به زبان پارسی درخور پژوهش بیشتر است.

امید است نوشتار کنونی رهگشای دوستداران نقد ادبی-کخ‌شناختی بوده و با طرح پیشنهادهای ارزندۀ خویش بر غنای آن بیفزایند.

بن‌مایه‌ها

ایرج میرزا، ایرج بن غلامحسین میرزای قاجار (1251-1304 خورشیدی). عارف‌نامه (ویرایش و صفحه‌آرایی: مِشراک). برگرفته از وبگاه کتابناک، 62 صفحه.

ایرج میرزا، ایرج بن غلامحسین میرزای قاجار (1251-1304 خورشیدی). عارف نامه. برگرفته از وبگاه چکامه.

محجوب، محمدجعفر. 1342. تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا و خاندان و نیاگان او. چاپ چهارم (1356)، چاپ افست گلشن، تهران، 322 صفحه.

۱۳۹۶ بهمن ۲۰, جمعه

کخ‌شناس کوهنورد: دریاچه و غار بزنگان

Mountaineer Entomologist: Bazangan Lake and Cave

پس از شرح برنامه‌های جاغرق-قلۀ فِلِسْکِه، اَفْسیدَر-فلسکه-قَدَمگاه، قلۀ تفتان، یُشْد-گُل و آبشار قَرَه‌سو-کلات، اکنون گزارش بازدید از دریاچه و غار بزنگان را ارائه خواهیم نمود. این سفر کوتاه در روز دوشنبه ششم آذر ماه 1396 خورشیدی و با همراهی دوست بزرگوارم، جناب مرتضی ضیغمی و یک خودروی پژو 206 انجام شد. اطلاعات کلی دربارۀ ویژگی‌ها و موقعیت جغرافیایی این جاذبه‌های طبیعی را به آسانی می‌توان پیدا کرد. بنابراین، نوشتار کنونی تنها به شرح جزئیات بیشتر و انتشار تصاویر مربوطه خواهد پرداخت.

دریاچۀ بزنگان یکی از آثار ملی طبیعی خراسان، خفته در جایی دور و ارتفاع 880 متری از سطح دریا، آرام و پذیرای انواع پرندگان آبزی است که رواناب‌های سطحی و چشمه‌های پیرامون و کف دریاچه آب آن را تأمین می‌نمایند. عکس‌های زیر دسته‌های نه چندان بزرگ پرندگانی که بر روی آب به چرا سرگرمند را نشان می‌دهد.

این پرندگان در نیزارهای اطراف دریاچه به استراحت و لانه‌سازی می‌پردازند.

از سوی دیگر، زمین‌های بدون نی و پر از مگس ساحل دریاچه نیز جایی برای تکمیل نخستین حلقۀ زنجیرۀ غذایی هستند

یعنی در آنجا با تودۀ متراکمی از دوبالان و پوسته‌های کرمینگی آنها روبرو می‌شویم که خوراک ماهی‌ها و سایر جانوران بزرگتر یا کوچکتر از خویش خواهند بود!

فرصت ما برای بازدید از دریاچه اندک و هدف اصلیمان یافتن غار بزنگان بود. دو راه هم برای رسیدن به غار وجود داشت که هیچکدام را بلد نبودیم! برای استفاده از راه نخست، بایستی به روستای بزنگان وارد می‌شدیم و تصویر زیر نمایی از جادۀ منتهی به روستا را نشان می‌دهد.

اما هنگامی که به درون روستای بزنگان رسیده و از بومیان آن نشانی غار بزنگان را پرسیدیم، ما را به استفاده از دومین مسیر دستیابی به غار ترغیب نمودند! به بیان بهتر، بایستی راه پیموده شده تا روستا را بازگشته و در مسیر دیگری حرکت می‌کردیم!! اکنون مشخصات مسیر ماشین‌روی دوم تشریح خواهد شد.

هنگامی که از جادة مشهد- سرخس به سمت چپ و فرعی منتهی به منطقة بزنگان می‌پیچیم، به یک سراشیبی نسبتاً تند و سه راهی می‌رسیم. خیابان آسفالتة سمت راست ما را به سوی غار بزنگان می‌برد. عکس‌های زیر، سه راهی یاد شده و تابلویی به عنوان نشانة مسیر درست را نشان می‌دهند.

سه راهی یاد شده در روی نقشۀ گوگل (Google Maps) بدین صورت دیده می‌شود.

بایستی حدود سه کیلومتر راه را در این جادۀ فرعی بپیماییم و از چند پیچ و سراشیبی و تقاطع روستای زالو غال (Zalo Ghal) هم بگذریم؛ یعنی اشتباهاً به سوی زالو غال نپیچیم!

یک سراشیبی تند علامتی برای راه فرعی خاکی منتهی به غار می‌باشد، اما چگونه آن را تشخیص دهیم؟ در واقع، جادۀ هدف پیش از سراشیبی و سمت چپ جادۀ روستایی آسفالته قرار دارد؛ یعنی ما نخست سراشیبی یاد شده را پیدا نموده و سپس اندکی از مسیر را برمی‌گردیم تا به راه خاکی مورد نظرمان (اولین جادۀ خاکی سمت راست جاده!) برسیم!! عکس‌های زیر می‌توانند راهنمای شما باشند. دو تصویر اول نمایی از کوه‌های سمت راست و یک راه خاکی دیگر که روبروی جادۀ غار واقع شده است را نشان می‌دهد.

دو عکس دیگر، موقعیت این جاده را روی نقشۀ گوگل نشان می‌دهند.

این هم نمایی از خود جادۀ منتهی به غار که البته در هنگام غروب آفتاب و بازگشتمان گرفته شده است.

هنگامی که به جادۀ خاکی وارد می‌شویم، تقریباً هیچ نشانه یا تابلوی راهنمایی برای رسیدن به غار وجود ندارد. بایستی مستقیم به سوی کوه‌ها حرکت کرد. شکل زیر نمایی از آنها را نشان می‌دهد.

اگر کمی دقیق‌تر به این کوه‌ها بنگرید، منطقه‌ای خاص را در دامنۀ آنها شناسایی خواهید کرد: تپه‌ای نیم‌دایره شکل که جلوی آن گود و تقریباً شبیه کاسه است و در بخش میانی تصویر زیر به خوبی دیده می‌شود! این تپه راهنمای شما تا نزدیکی‌های هدف خواهد بود.

پس از طی چند کیلومتر، گذر از تپۀ نیم‌دایره‌ای و حرکت مستقیم به سوی کوهستان که البته راه دارای پیچ و خم‌های خاص خویش می‌باشد، سرانجام به کوهپایۀ مورد نظر می‌رسید. اگر به جایی با منظرۀ زیر رسیدید، مطمئناً راه را درست آمده‌اید! ادامۀ مسیر با پای پیاده و از کوره‌راهی که در سمت چپ تصویر دیده می‌شود، پیموده خواهد شد.

شکل‌های زیر هم نمای نقشۀ گوگل این نقطه در مقیاس‌های ده، پنج و یک کیلومتری را نشان می‌دهند.

تقریباً به مدت پانزده دقیقه در راه زیر باید پیاده‌روی کنید

تا به دهانۀ غار برسید.

چشم‌اندازی از دشت پیرامون غار و راهی که به آن پایان می‌یابد.

و اما ... چگونگی برخورد با پدیده‌های زیبای طبیعی همچون غار بزنگان بسیار مهم‌تر از شیوۀ راهیابی به آنهاست! در ادامۀ این نوشتار به نمایش جلوه‌های چشم‌نواز غار و نیز آثار نازیبای برخی از هم‌میهنانمان خواهیم پرداخت. چهار نمای درونی از دهانۀ غار

صخرۀ بزرگ سبز رنگی که در انتهای دهانه و فضای گستردۀ آغازین غار و پای حوضچۀ آبی آن قرار دارد.

پیخال (Excrement) کبوترهای چاهی بر روی سنگ‌ها و کف بخش‌های آغازین غار

در انتهای بخش جلویی غار به یک دوراهی می‌رسیم و بخش بزرگتر مسیر در راه سمت چپ قرار دارد. یک نشانۀ زشت راهنمای شما خواهد بود!

همان‌گونه که می‌دانیم چکنده (Stalactite) و چکیده (Stalagmite) و ستون‌ها (Column) و ترکیبات گوناگون آنها بخش بزرگی از زیبایی هر غار هستند. یک چکنده به این شکل است

چکیده‌ها به این شکل

چکیده‌ای خیس که با چکیدن قطره‌های آب از سقف غار همچنان در حال بزرگ شدن است

و ستون‌ها که از پیوستن چکنده و چکیده‌ها پدید می‌آیند، به این شکل هستند

این ستون خیس هم هنوز مراحل پیدایش و تکمیل خویش را سپری می‌نماید!

رنگ ستون یا چکنده و چکیده‌ها با توجه به نوع مواد تشکیل دهندۀ آنها متفاوت است. برخی به رنگ سپید هستند

پیوستن ستون‌های نزدیک به یکدیگر یا عواملی مثل فرسایش می‌تواند دیوار (Wall) و دیواره‌ها را پدید آورد

برخی از ستون‌ها نیز بزرگتر از اندازۀ عادی بوده و راهروی میانۀ غار را به دو بخش تقسیم می‌نمایند

در موقعیت‌های دیگر، جریان بسیار آهستۀ آب و ته‌نشست پیوستۀ رسوبات بر دیواره‌های غار نقش‌های زیبایی را آفریده‌اند

و از بخت بد ما آدمیان است که همین جلوه‌های زیبا بیشتر مورد یورش زیباستیزان (Beautyfighters) قرار می‌گیرند!

چاله، حفره یا مجراهای تقریباً گردی که در کناره یا سقف غار بزنگان دیده می‌شود، یکی دیگر از جاذبه‌هایش می‌باشد

گویا برخی از آنها هم آبراهه‌هایی هستند که در آینده‌ای نه چندان نزدیک به دالان‌های بزرگ و زیبا تبدیل خواهند گشت!

هنگامی که انتهایی‌ترین بخش سمت راست غار بزنگان را می‌کاویدیم، به جای بسیار تنگی رسیدیم که عبور آسان از آن امکان نداشت. کوله‌پشتی‌ام را در آورده و سینه‌خیزکنان پیمودمش. در انتهای این دالان، گذرگاه تنگ دیگری وجود داشت و من پیشروی‌ام را متوقف کردم؛ چون جلوی آن را نابخردان یا شاید جستجوگران گنج‌های خیالی به طرز دلخراشی گود و خاکبرداری نموده بودند!

هنگامی که بازدیدمان از غار بزنگان به پایان رسید، خواستیم تا بر کوه‌های منطقه نیز پا بگذاریم؛ بنابراین مسیر بالادست غار را در پیش گرفتیم. درخت اُرْس یا سرو کوهی فراوان بود

این هم میوه‌های ارس

و یک درخت انجیر وحشی

گلسنگ‌های توپر و سفت و بزرگ و تقریباً کروی دیگر جاذبۀ زیستی کوه‌های بزنگان هستند.

برخی سنگ‌ها نیز شکل‌گیری آهستۀ گلسنگ‌های دیگر بر روی خود را نشان می‌دهند.

قلۀ زیر نزدیک غار بزنگان است

و از آنجا می‌توان دشت و هوای آلودۀ پیرامون منطقۀ بزنگان را تماشا کرد!

ما برای برگشتمان یال کوه روبروی غار را برگزیدیم و در همین مسیر بود که به حجم تخریب ناجوانمردانۀ دهانۀ غار آگاه گشتیم!

این گزارش پیشکشی ناچیز به دوستداران طبیعت و فرهنگ این مرز و بوم می‌باشد. امیدوارم آن را پسندیده و همچنین با ارائۀ انتقاد و رهنمودهای خویش بر غنایش بیفزایید. آرزومندم نوشتار کنونی بتواند راهنمای علاقمندان گردشگری و غارنوردی باشد و به ابزاری برای تخریب بیشتر غار بزنگان تبدیل نشود!