۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

برای پروانه‌ها

For Butterflies
چندی پیش، یکشنبه دوازدهم اردیبهشت ماه هزار و سیسد و نود و پنج خورشیدی، بود که از یک کوهنوردی شادی‌آفرین بازمی‌گشتم. چشمم به پروانه‌هایی افتاد که آزادانه در میان گل، گیاه و سنگ‌های کوهستان پرواز می‌کردند. یکی از آنان روی سنگ بزرگی نشست و من از فراز سرش گذشتم. او نگریخت و تعجب کردم!
لحظه‌ی درنگ کرده و بازگشتم تا عکسی برای یادگاری بگیرم، اما این بار ترسید و بال‌هایش را جمع کرد تا کمتر دیده شود.
او واقعاً می‌ترسید. اگرچه همرنگی طرح پشت بال‌ها و نشستنگاهش بسیار زیبا بود ولی می‌شد لرز را هم در اندام و رفتارش دید!
به آرامی پشت سرش نشستم تا اعتماد رفته‌اش بازگردد و اتفاقاً چه زود اطمینان کرد و کم‌کم بال‌هایش را گشود.
جرأت یافته و اندکی نزدیک‌تر شدم.
او نترسید و من جلو رفتم.
باز هم جلوتر
و سرانجام به نزدیک‌ترین فاصلۀ مناسب برای عکسبرداری دست یافتم. از این زاویه که نگاهش می‌کردم، با آسودگی زیبایی‌هایش را نشانم می‌داد.
از یکدیگر جدا شدیم و در طول مسیر بازگشت به آنچه دیدم و معنای نام پروانه می‌اندیشیدم. شاید واژۀ پروانه اینطور پدید آمده است:
پروا + نه = بدون پروا یا نترس   که صفت است
شاید اینگونه:
پر + وا + نه = پَرَت را باز بگذار   که یک جملۀ کوتاه امریست!
من به ریشۀ ادبی واژۀ پروانه یا نام دانشیک این گونه کاری ندارم ولی باورمندم که هر پروانه‌ای اگر نترسد و فرصت ابراز وجود و زیبایی‌های خویش را داشته باشد، جهان زیباتری خواهیم داشت. و همچنین، فرقی ندارد که کلاً آنها را در ردۀ بندپایان بگنجانیم
یا انسان بنامیم!