Termitophagy
بامداد روز دوشنبه
09/01/1389 خورشیدی در توسآنجلس، یک صبح آفتابی
واقعاً بهاری بود. شب پیش باران خوبی باریده و در همه جا بوی خاک و باران به مشام
میرسید. ناگهان خواهرم گفت: «ببین چقدر موریانه توی حیاط جمع شدهاند!»
راست میگفت. با خودم گفتم: «عجب فرصتی!
الان چند تا عکس خوب از آنها میگیرم.»
موریانهها توی همین شرایط است که عاشق
میشوند و مراسم برونرفت همگانی عروسها و دامادها، پرواز آمیزشی، جفتیابی،
جفتگیری، افتادن بالها، یافتن جای مناسب برای ساختن لانه و ... را انجام میدهند.
از نگاه موریانهخوارها هم این مراسم یک جشن بزرگ انگاشته میشود؛ زیرا ناگهان با
مقدار انبوهی گوشت پرّان یا قدمزنان رویارو شده و میتوانند شکمی را از عزا در
بیاورند. عنکبوتها، مورچگان، ماهیها، قورباغهها، وزغها، مارمولکها، تمساحها،
انواع پرندگان- از باز گرفته تا چلچله، سار و مرغ خانگی-، مورچهخوارها، میمونها
و انسان را میتوان به عنوان موریانهخوار برشمرد.
هنگامی که دیدم مورچههای حیاطمان هم
دستهجمعی یک لاشۀ چند سد کیلویی- در مقیاس خودشان- را به خانه میبرند، با خود اندیشیدم:
«عجله کن تا سرت کلاه نرفته! مگر تو چه تفاوتی با بومیان آفریقا داری که آنها باید
موریانه بخورند و تو خودت را محروم سازی؟!»
این گونه شد که تصمیم گرفتم از فرصت پیش
رویم بیشترین بهره را ببرم. نخست، یکی یکی آنها را با دست جمعآوری نموده و در یک
بطری خالی آب معدنی ریختم. البته خواهرزادهام که دستهای کوچک و ظریفی داشت، خیلی بهتر از من عمل میکرد!
موریانههایم را چند ساعتی توی یخچال
گذاشتم تا از جنب و جوششان کاسته شود و با خیال راحت بتوانم بالهای آن دسته از
افرادی که هنوز آنها را حفظ کردهاند، جدا نمایم. سپس لاشهها را درون ظرف پر از
آب ریخته و از صافی گذراندم تا گرد و غبار سطحی تنشان از بین برود.
میدانیم عروس و دامادها تا چند ساعت پیش
از پرواز هیچ تجربهای از دنیای بیرون نداشته و فقط از چوب تغذیه میکنند؛
بنابراین آلودگی میکروبی ندارند.
یکی از دوستان پیشنهاد داد که زردچوبه،
فلفل، ادویه، نمک و کمی آبلیمو را به موریانههای شسته شده بیفزایم تا طعم بهتری
به خود بگیرد.
سپس، آنها را هم زده و در کمی روغن سرخ
کردم.
مرحلۀ پایانی، چیزی نبود جز خوردن خوراکی
مورد علاقه!
هیچ نگران نباشید. موریانۀ سرخ شده، یک
مادۀ کشنده نیست. برعکس، چون افراد ماده باید پس از جفتگیری با استفاده از اندوختههای
غذایی تن خویش اقدام به ساخت لانه و تخمگذاری کنند، سرشاز از مواد غذایی و پروتئین
هستند. ولی اگر دوباره این توفیق نصیبم گردد، موریانهها را بدون هیچ گونه افزودنی
سرخ نموده یا با کمی آب آنها را آبپز میکنم تا مزۀ واقعیشان را بتوانم بچشم!
همچنین خوردن موریانههای کارگر که زمان
و روش دستیابی به آنان آسانتر است، در دستور کارم خواهد بود.
این افراد با ساختن پوشش گلمانند پادنور
(Light resistant) بر روی انواع مواد چوبی و گیاهی
آسیب قابل توجهی را به داراییهای انسان وارد میآورند. زبانزدی هست که میگوید:
«موریانه همه چیز را میخورد جز غم صاحبخانه را !» نمونههای این همهچیزخواری
مصیبتبار در بررسی نسکهای جامعهشناسی خودمانی، ریشه در عشق و نیوشا به
خوبی قابل دیدن است.
خطاب به آنانی که میپندارند الان حالت
تهوع دارند و یا با یک آدم عجیب سر و کار دارند: ایمان دارم که خوردن گوشت موریانه
نسبت به گوشت گاو، گوسفند، مرغ یا شترمرغ، اگر بهتر نباشد، بدتر هم نیست! مقدار
پروتئین و کالری سد گرم موریانۀ بالدار بوداده در کشور کنگو به ترتیب 36 درسد و
560 کالری گزارش شده است.
یادداشتی دیگر: ما
و موریانههای نگونبخت (Another Note: We & Miserable Termites)
انگار داستان رانندگی پرخطر و رفتارهایی مانند موریانهخواری و کخپرستی (Insectmania) من پایان ندارد!
شتابی که پشت فرمان خودرو از خود نشان میدهم، مایۀ نگرانی خانواده است. باورهای
آئینی و خوردن خوراکیهای گوناگون هم مادرم را میرنجاند.
نیمروز آدینه 11/01/1391 بود که برای انجام دید و بازدیدهای نوروزی به سوی زادگاه
پدری- روستای هندلآباد- میرفتیم. من میخواستم از فرصت بهرهبرداری بهینه نموده
و تبارنامهام را روزامد سازم. شب گذشته باران بسیار خوبی باریده بود و موریانهها و مورچههای
بالدار در همه جا دیده میشدند. نزدیکیهای هندلآباد یک موریانۀ بالدار با
خودرویمان برخورد کرد و تنها دل و رودۀ شیری رنگش بر روی شیشۀ جلو باقی مانده و آن
را کثیف کرد. داشتم به سرنوشت اندوهبار او میاندیشیدم که به جای جفتگیری و برپایی
یک خانوادۀ بزرگ راهی دیار نیستی گشت. همچنان که رانندگی مینمودم، افسوس میخوردم
که مدتهاست نتوانستهام کخخواری (Entomophagy) کنم و عمرم از دست میرود. ناگهان
یک موریانۀ بالدار دیگر به شیشه برخورد نموده و خروج محتویات شکمیاش سبب گشت تا
به شیشه بچسبد. البته، برفپاککن هم مصیبتی دیگری برای او به شمار میرفت. شاید
اگر این قطعه نبود، جانور بیچاره به روی بدنۀ خودرو افتاده و از مرگ ناگهانی نجات
مییافت. راستش، دوست داشتم که خودرو را نگه داشته و از مرگ برهانمش! ولی سرعت
بالا بود و اصلاً دیگران به چشم یک روانی مرا مینگریستند. در همین اندیشه و
خیالات بودم که شد آنچه نباید میشد: انگار نه انگار که راننده هستم! سر پیچ رسیدم
و نزدیک بود خودرویمان واژگون گردد.
عکسهای بالا و پایین پس از رسیدن به
روستا ثبت گشت. اگر پیشامد ناگواری روی میداد، همواره خودم را سرزش مینمودم که
چرا اینقدر کخپرستم؟ چرا یک موریانۀ نگونبخت ما را نگونبخت و نگونخودرو ساخت؟
شاید پس از آن روز، پرواز آمیزشی موریانهها برایم یاداور دردهای بزرگی میشد؛ شاید
... .
اکنون که با تندرستی از روستا برگشتیم،
امیدوارم این رفتار موریانهها آموزگار آیندۀ رانندگیام باشد!
بنمایه
سلیماننژادیان،
ابراهیم. 1370. موریانهها: تشخیص و مبارزه با آنها
(نوشتۀ و. ویکتور هریس). چاپ نخست، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 260 صفحه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر