Entomological Anthropology: Six Samples
مطالعه و شناخت انسان با توجه به دانش کخشناسی (Entomology) را کخانسانشناسی
(Entomological Anthropology) مینامند. شش نمونه از نوشتههای
نگارنده در این زمینه را بخوانید:
1- تمایز طبقات (Caste Differentiation)
حدود ده روز از ناآرامیهای
تهران میگذشت و تا به حال در چندین تجمع و راهپیمایی شرکت کرده بود. از نزدیک
شهادت جوان غیرتمند و وطندوست را به چشم دیده و کینهای از نیروهای بسیج و سپاه،
که پایگاههای مردمی نظام حاکم بر کشور محسوب میشدند، را به دل گرفته بود. امروز
که به منظور شرکت در تظاهرات به تهران میرفت، دوست داشت که با دستان خودش، قاتلان
شهدا را بکشد. وقتی وارد شهر شده و مشاهده کرد که تمام شهر مملو از نیروهای مذکور
است، ناراحت شد. از این که نمیتوانست آنچه به دل دارد را جامۀ عمل پوشد، افسوس میخورد.
در هر حال، کنجکاوی همیشگیاش سبب گردید تا سر صحبت را با یک جوان بسیجی باز
نماید. وقتی به وی- که از سر و وضعش مشخص بود فردی ساده، کمسواد و شهرستانی است-
گفت: «اگر تظاهرات شد، مردم را نزن.»، بسیجی با تعجب نگاهش کرد و پاسخ داد: «نـزنــم؟!
این مردم قدر سلامتی و امنیت را نمیدانند. من سرباز وطن هستم و اینان تصمیم گرفتهاند
تا آرامش جامعه را بر هم زنند.»
کخشناس از واکنش وی بسیار شگفتزده شد. یاد مقالۀ جامعهشناسی
لانۀ مورچه افتاد. یکی از نکات مهم مقاله این بود که تفاوت تمدن مورچگان و
انسانها در این است که گروه نخست، وظایف و اطلاعات جامعه در طول دوران طولانی فرگشت
خویش را با سازوکارهای ژن- کاراندامشناختی (Physio-genetical mechanisms) به آیندگان
انتقال میدهند. از سوی دیگر، گونۀ انسان فرصت چندانی برای فرگشت نداشته و تنها
بخشی از مغز وی برای انتقال اطلاعات و آنچه در مجموع فرهنگ نامیده میشود، به رشد
مورد نیاز رسیده است. به بیان بهتر، تقسیم کار، تخصصیابی و یا تمایز طبقات
اجتماعی گوناگون مورچگان به یاری فرایندهای ژن- کاراندامشناختی است اما، در انسان
این نقش بر عهدۀ مغز و فرهنگ قرار دارد. به طور بسیار سادهتر، غذا و انواع واکنشهای
کاراندامشناختی مورچگان باعث میگردد تا یک فرد به کارگر یا سرباز تبدیل شود. اما
هوش و فرهنگ به عنوان عوامل تبدیل کودک انسان به کارگر یا سرباز محسوب میشوند.
او پیام مهم مقاله را به چشم خویش میدید
و با گوش میشنید. تظاهرکنندگان و افراد بسیجی هر دو عاشق میهن بوده و حاضر بودند
تا جانشان را هم در این راه فدا کنند. در عین حال، دریافتهای فرهنگی (یا در
اصطلاح شستشوی مغزی) سبب گردیده بود تا دو گروه هموطن، میهندوست، شجاع و غیور در
مقابل هم قرار گرفته و به خون یکدیگر تشنه باشند! او دریافت که بهترین شیوۀ مبارزه
با حاکمان جور و فساد بسیجیکشی نیست. بسیجی هم فردی است با ویژگیهای خودمان؛ اما
از لحاظ داشتههای ذهنی متفاوت. پس بر ما و روشنفکران جامعه لازم است که با اندرزگویی
و رفتار خوب و شایستۀ خویش به آنان بفهمانیم که آنچه حاکمان در گوش آنان گفتهاند،
دروغی بیش نیست.
این نوشتار به تاریخ 01/04/1388 ارتباط
دارد.
2- چرا مردها شجاعتر
از زنانند؟! (Why Are Men Braver Than Women?!)
در هنگام جداسازی
بال و پای توترسانکها، به منظور
پختن و خوردن آنها، تفاوتهای جنس نر و ماده را شناخت.
دریافت که این نرها هستند که با صدای
بلند آواز خوانده و مادهها را جلب مینمایند. مادهها اصلاً آواز نمیخوانند.
وقتی آنها را از یخچال سرد بیرون میآورد و با کندن اعضای تنشان، آنان را زجرکش مینمود،
مشاهد کرد که باز هم نرها با صدای بلند آواز میخوانند. در ذهنش نتیجهگیری کرد که
این آواز جنس مخالف نیست؛ شاید زجههای سوزناک، هشدار به همنوعان و یا فریاد کمکخواهی
باشد. در این طبیعت خشن، آواز خواندن با صدای بلند، کاری پرخطر است. نسبت جنسی نر
و مادههایی که او جمعآوری کرده بود، 24 ماده به 76 نر بود. کخشناس با خود
اندیشید که چرا شمار مردها بایستی اینقدر زیاد باشد؟! چرا این مردها هستند که با
آواز خواندن (رفتارهایی مشابه در گونههای دیگر) یا سایر حرکات، خود را به خطر میاندازند؟!
چرا مردان شجاع هستند؟! چرا زنان ترسویند؟!
ناگهان، پاسخ به ذهنش خطور کرد: از نظر
ژنشناختی و زادوولد، زن موجودی است بسیار ارزشمند. برعکس، مرد موجودی است بسیار
بیارزش؛ زیرا یک مرد به راحتی میتواند وظیفۀ چندین مرد را به انجام برساند، ولی
هر زنی تنها از عهدۀ انجام وظایف خویش بر میآید! بنابراین، طبیعت میگوید: «زنده
باد زنان که اگر نباشند، کسی نمیتواند جای خالی ایشان را پر کند!»
این نوشتار به تاریخ 12/04/1388 ارتباط
دارد.
3- نادانترین
مردها (The Silliest Men)
اگر با یاری ابزار
ژنشناسی و نگاهی فَرافَردی به بسیاری از معماهای هستی بنگریم، آنها دیگر معما
نخواهند بود!
امروزه کسی از رفتار پرستوی ماده در شگفت
نیست که چرا او برای نجات جان فرزندانش خود را به آتش میزند، زیرا دانش ژنشناسی
پاسخگوی این مسأله است: پرورش فرزندان و ورابری (Transport) ژنها به نسل
بعدی وظیفۀ اصلی یک موجود ماده بوده و تمام فداکاریهای مادرانه را میتوان با آن
توجیه نمود. حتی اگر انجام چنین وظیفهای به بهای جان سپردن مادر باشد و راه زیستی
مقرون به صرفهتری وجود نداشته باشد، طبیعت با کمال سخاوتمندی، این بهای فردی غیر
قابل ارزشگذاری را تقدیم خواهد نمود!
مادری که با خشم و رشادت از فرزندانش در
برابر سایر جانوران همنوع یا بیگانه دفاع میکند نیز همین انگیزه را دارد؛ یعنی
نگهداری از ژنهای موجود در نسل بعد برای تضمین روند انتقال آنها به آیندگان!
میدانیم که چرا کارگران مورچهها و
زنبورهای انگبین یا برخی از پرندگان مادۀ جوان از تولیدمثل- بزرگترین لذت زندگی هر
جانور- چشمپوشی نموده و در پرورش خواهرانشان با مادر همکاری میکنند: تشابه ژنشناختی
این افراد با خواهرانشان نسبت به فرزندان احتمالی بیشتر است. در پرندگان نیز برخی
کمبودهای محیطی و زیستگاهی سبب در پیش گرفتن رفتار مذکور میگردد که در نهایت باز
به همان سودمندی ژنشناختی میرسیم!
رام و آرام بودن گاو و گوسفند زبانزد
همگان است. شاید خیلی از افراد نتوانند لحظهای را تصور نمایند که مورد حملۀ یک
گوسفند یا گاو نر اهلی قرار بگیرند. فقط کافیست تا گوسفند یا گاو نری را به مدت
چند ماه در میان تعدادی ماده نگهداری نموده و سپس، به میان حرمسرای وی وارد شوید
تا ببینید که چگونه این حیوان آرام برای دفاع از خانوادهاش به شما حمله میکند.
این رفتار، همان غیرتی است که در ما مردها هم وجود دارد و چیزی نیست جز کوششی از
جانب جانور نر برای تضمین انتقال ژنهایش به نسل بعدی!
هنگامی که شیرهای نر فرزندان همسر آیندهشان
را با بیرحمی تمام به قتل میرسانند، هدفی ندارند جز اینکه مادهها را برای
جفتگیری، باروری و انتقال ژنهای خویش زودتر آماده سازند!
ملکۀ زنبورهای انگبین روی شانهای پرورش
نوزادان به جستجوی ملکههای آینده میگردد تا آنها را نابود سازد! دو ملکۀ پیر و
جوان که رابطۀ مادر-دختری دارند، برای ورابری ژنهای خویش رودروی یکدیگر قرار میگیرند.
جالب است که چندی پیش هم دو خواهر برای تصاحب ارثیۀ مادر بیمار خویش –به عنوان ابزاری
برای تولیدمثل موفقتر- به چاقوکشی روی خواهر کوچکترشان پرداختند!
رفتار شوهرخواری کخهایی مانند الاکلنگ، عنکبوت بیوۀ سیاه و رقاصمگسها یا ویار زنان در دوران
بارداری با پرورش فرزندان ارتباط دارد. این پدیدههای به ظاهر ناجوانمردانه یا
عجیب سبب میگردند تا اندوختههای تن ماده برای پرورش تخم یا رویان افزایش یابد!
داستان خلقت انسان را دستکم مسلمانان میدانند.
خداوند آدم و حوا را از گِل آفرید. آنها صاحب دو پسر به نام هابیل و قابیل شدند.
شاید دخترانی هم داشتهاند که من از آنها آگاه نیستم. در هر حال، بخش پنهان و قابل
درنگ آنجاست که نیاکانمان برای گسترش نسل انسان ناگزیر بودند تا مدتی رابطۀ جنسی
مادر-پسری، پدر-دختری یا موارد مشابه را داشته باشند که تنها با انگیزۀ ژنشناختی
توجیهپذیر خواهد بود!
جمعآوری مال و ثروت در انسان یا
رفتارهای مشابه در سایر گونهها نیز با هدف انجام تولیدمثل موفق انجام میگیرد!
اکنون باید به این توافق رسیده باشیم که
انگیزههای ژنشناختی به اندازهای نیرومند هستند که مادری جانش را فدای فرزندانش
نماید؛ یک جانور به خاطر آنها دست از تولیدمثل بشویَد؛ موجود آرام دیگری را ناآرام
سازند؛ رفتارها/جنایتهای وحشتناک خویشاوندی یا غیرخویشاوندی اتفاق بیفتد؛ روابط
جنسی بین نزدیکان رخ دهد تا بقای نسل گونه تضمین بشود؛ انسانها همۀ تندرستی خود
را برای کسب ثروت هزینه کنند و ... . همۀ جانوران با این قانونها آشنا هستند و
بدانها عمل میکنند. در غیر این صورت، گمان بسیار زیادی وجود داشت که حیات
جانداران کرۀ زمین تا به امروز نپاید؛ یا جهانی بسیار متفاوت با دنیای کنونی را
شاهد باشیم.
آزادی برقرای پیوند زناشویی میان همۀ
زنان و مردان بالغ یکی از بندهای اعلامیۀ حقوق بشر است، ولی اگر از همۀ بحثهای
انسانی و بشردوستانه بگذریم، شگفتی من از آن است که چرا برادران دوستم از ازدواج خواهرانشان جلوگیری میکنند؟! همگی آنها فرنامهای
دکتر، مهندس، قاضی، تاجر و ... را یدک میکشند، ولی گویی از مهمترین قانونهای
زندگی و طبیعت بیخبرند! خیلی از ما مغز مورچه را نمادی از انسانهای نادان میدانیم
یا میگوییم که فلان شخص حتی به اندازۀ یک مورچه هم عقل ندارد! ولی در بندهای
پیشین همین نوشتار دیدیم که این موجودات کوچک نیز به اندازۀ کافی عاقل هستند! مگر
آنها نمیدانند که ثروت آدمی در نهایت به سود آیندگان خواهد بود و از نظر ژنشناختی
تضادی میان تولیدمثل آنها و خواهرانشان وجود ندارد؟! یا حتی ازدواج خواهران نسل
این خانواده را گستردهتر خواهد ساخت. اگر کاسته شدن از ثروت خانوادگی بهانهای
برای این رفتار غیر انسانی است، چرا خواستگاران ثروتمند را بیپاسخ میگذارند؟!
آیا دلیلی وجود دارد که بتوان به استناد آن زن یا مردی را از این حق و نیاز طبیعی
محروم ساخت؟! اگر چنین افرادی، نادانترین، سنگدلترین و ... مردهای روی زمین
نیستند، پس چه هستند؟!
4- جهان وارونۀ ما
(Our Inverted World)
دم زیبای طاووس،
یال شیر، شاخهای بلند و قدرتمند گوزن، تاج خروس، عاج پیل و ... از آنِ جانوران نر
هستند! رفتارهای آوازخوانی، نورافشانی، زورآزمایی، پرخاشگری و برتریجویی نسبت به
همنوعان یا حرکات نمایشی زیبا و مسحورکننده هم معمولاً به آنها تعلق دارد. شاخ
سوسکهای کرگدنی (Rhinoceros beetles)، آواز زنجرهها (Cicadas)، شاخک سوسکهای
گوزنی (Stag beetles) و یا شاخک سوسک Polyphylla adspersa Motschulsky (نمونۀ
سمت چپ تصویر زیرین) نیز مثالهایی از دنیای کخهای نر هستند. از سوی دیگر،
جانوران ماده آرام بوده و از شکل و شمایل سادهتری برخوردارند. جثۀ بزرگ یک ماده
تنها به معنای آمادگی و توانایی بالا برای تولید فرزندان بیشتر است. به بیان روشن،
نرها را به صورت کسانی میبینیم که همواره درصدند تا با توسل به ویژگیهای جسمی و
رفتاری خویش، از یکسو برتریشان را به همجنسان خود نشان داده و از سوی دیگر، نظر
مساعد مادهها را برای جفتگیری و تشکیل خانواده جلب کنند.
تا چند نسل پیش، این پدیدهها در مورد
گونهای به نام انسان هوشمند Homo sapiens Linnaeus هم کاملاً درست
بود. مردها بازوان قدرتمند، اندام درشت، ریش و سبیل، استعدادهای گوناگون هنری،
روحیۀ پرخاشگری و حس برتریجویی داشتند و زنهای آرام و نجیب به خانهداری پرداخته
و خود را برای مادر شدن آماده مینمودند. این مردها بودند که قدرت انتخاب داشتند و
زنها چشم انتظار میماندند یا مانند برخی دیگر از جانوران ماده، حیلههای ظریف و
ماهر و بوهای عاشقانه (Sex pheromone) را به کار میگرفتند. نسلهای
فراوانی آمدند و رفتند تا آدمیان اندیشمند، که بیشتر آنها نر بودند، با یاری فکر و
اندیشۀ والای خویش خواستند تا راه انسان را از سایر جانوران جدا کنند. برابری زن و
مرد، آزادی زنان از پستوی خانهها و حضور پر رنگ در جامعه، از دستاوردهای این تحول
بزرگ فرهنگی است. جوامع اروپا و آمریکایی پیشرفتهای شگفت خویش را مدیون همین
دستاوردها هستند و یک امر عادی است که دیگر کشورهای جهان هم بخواهند تا با پیروی
از الگوهای غربی، در مسیر پیشرفت گام بردارند.
اکنون مشکل بغرنجی در جوامع عقبافتادهای
مانند ایران وجود دارد و تودۀ زنان آزادی و برابری را در خودنمایی جنسی دیدهاند!
در هر کوی و برزن، خانمهایی را میبینیم که پوشاکی شهوتانگیز بر تن داشته و خود
را به گونهای میآرایند که جذابتر به نظر برسند. مگر نه این است که باسن و پستانهای
بزرگ از جاذبههای جنسی زنان است و پوشیدن جامهای که این اندامها را قابل توجهتر
سازد، نوعی تبلیغ جنسی خواهد بود؟! داشتن رکورد بزرگترین بازار مصرف لوازم آرایشی
جهان از سوی ایران و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس نیز در همین راستا قابل ارزیابی است.
چنین کسانی اگر مورد پسند واقع گشته و
متلکی بشنوند، معمولاً آزرده شده و زبان به ناسزاگویی و کوچک شمردن شخصیت و فرهنگ
مردها میکنند! بدبختانه، پارهای از زنان به طور خودآگاه یا ناخودآگاه با واکنشهای
گوناگون- خشمگینانه، عشوهآمیز، طربناک یا بیتفاوت- ارادی یا غریزی خواهان دریافت
توجه بیشتر از سوی جنس مخالف میشوند تا عقدههای روانی خویش را التیام بخشیده و
یا بتوانند گزینۀ مناسبتری را انتخاب نمایند!
مگر شرایط بدنی و فکری دو جنس واژگون شده
است که باید زنان آشکارا خویشتن را تبلیغ نموده و مرد مورد علاقهشان را گزینش
کنند؟! مگر چنین شرایطی باعث خرابتر شدن شرایط امنیتی- روانی جامعه و تبدیل زنان
به عروسکهایی برای ارضای غریزه نمیشود؟ مگر آنان نمیدانند که قدرت انتخاب هنوز
هم در دست مردان است و هنوز مردان برتریهای ژنشناختی خویش را حفظ کردهاند؟!
همچنان که در بالا اشاره شد، این رفتارها
به جنس نر تعلق دارد و نگارنده قصد دارد به بررسی علل و انگیزههای همنوعان مادینهمان
بپردازد. دلایل زیر شاید بتواند گوشهای از این ناهنجاری فرهنگی- اجتماعی را توضیح
دهد:
1- در دوران کودکی فرصتهای رشد فردی و اجتماعی برابر برای
دختران و پسران وجود ندارد. بنابراین، وقتی دختری وارد اجتماع میشود، از مهارتهای
فردی و شغلی مناسبی برخوردار نیست. مادران سنتی هم دخترانشان را همانند کالا و اثر
هنری قلمداد نموده و انگار خود را برای ارائۀ شاهکاری بزرگ – بلوغ، خواستگاری و ازدواج- آماده میسازند.
پسردوستی و مردسالاری خانوادهها و ارتباط کم دختران با کانونهای اجتماعی و بیرون
از خانواده نیز فشارهای روانی زیادی را بر این قشر وارد میکند. سرانجام، کمبودهای
عاطفی سبب میشود تا آنان با زیبا و جذابتر نشان دادن خود بخواهند توجه و محبت
بیشتری را از سوی مردان دریافت کنند.
2- فرهنگ پوششی زنان ایرانی که معمولاً تنها چهره را در
معرض دید همگان قرار میدهد، باعث افزایش مصرف مواد آرایشی و جراحیهای زیباسازی
بینی (Rhinoplasty) میگردد. چنین افرادی اگر از طرف خانواده، محارم و
اجتماع تحت فشار نباشند، پوشاک خویش را هم به طرز مشابهی تغییر میدهند.
3- فرهنگ نادرستی که زنان را به عنوان کالای جنسی نگریسته و
میدان عمل گستردهای را در اختیار مردان قرار داده است، ناخودآگاه بازار عرضه و
تقاضای جنسی را رونق میبخشد.
به امید رسیدن
روزی که فرصتهای آموزشی و اجتماعی برابر و متناسب با ویژگیهای هر دو جنس در
جامعه فراهم آید، بزرگان و دستاندرکاران فرهنگی کشور برنامهریزیهای شایسته را
در پیش گیرند، واردات کالاهای مثبت فرهنگی (مانند اخلاق و رفتارهای اجتماعی،
درستکاری، وجدان و ...) بیشتر از ابزارهای مادی و فناوری باشد، شیوههای منطقی
برای ارضای نیازهای منطقی پدید آید و همۀ افراد فرصت لازم برای دروننگری و رسیدگی
به افکار و رفتارهای خویش را داشته باشند.
5- همانندی برخی
افراد و عنکبوتها (Similarity between Some People and Spiders)
یکی از دوستان مطلبی را از وبنوشت دیگری (اینجا) در وبنوشت خودش (اینجا) ذکر نموده است. البته،
مطلب اولیه هم حاصل پژوهش عدهای دیگر از دانشمندان اروپایی بوده و انتظار میرود
که به زودی در میان پارسی زبانان گسترش یابد. نقد دیدگاه پژوهندگان و
بازنشردهندگان این تحقیق به اندازهای برایم اهمیت داشت که تصمیم گرفتم تا من هم
نظراتم را در اختیار دیگران قرار دهم. آن مطلب را در زیر میخوانید:
«زیستشناسان آلمانی و دانمارکی در پژوهشهای خود نشان
دادند که عنکبوتها زمانی که از خویشاوندان و گروههای نزدیک خود تقاضای پارتیبازی
میکنند، در پیدا کردن غذا و بقا به نتایج بهتری میرسند.
به گزارش خبرگزاری مهر، پارتیبازی در محیطهای کاری و
روابط سیاسی از نظر اجتماعی رفتاری بسیار نامناسب به شمار میرود. این درحالی است
که در دنیای حیوانات پارتیبازی یک رفتار اجتماعی مهم برای بقاست. دانشمندان
دانشگاه هامبورگ و دانشگاه آرهوس با بررسی عنکبوت گونۀ Stegodyphus tentoriicola به این نتایج دست یافتند. این پژوهشگران
عنکبوتها را در دو گروه دستهبندی کردند. اعضای گروه نخست با یکدیگر خویشاوند
بوده و گروه دوم هیچ نسبت فامیلی با هم نداشتند.
نتایج این پژوهشها نشان داد که عنکبوتهای خویشاوند با انگیزۀ
بیشتری کار میکنند. این عنکبوتها برای برقراری ارتباط با خویشاوندان آنزیم گوارشی
خود را به اشتراک میگذارند. این ارتباط به آنها اجازه میدهد که با سرعت بیشتری
شکار کنند. براساس گزارش یونایتد پرس اینترنشنال، همچنین عنکبوتهایی که در گروه خویشاوندان
بودند به روشی بهتر و مؤثرتر به دنبال غذا میگشتند.
مطالعات نشان میدهد که پارتیبازی برای
حفظ هماهنگی در گروههای بزرگتر نقش مهمی ایفا میکند؛ به طوری که در گروههای
بزرگتر غیر خویشاوند تمایل به کاهش همکاری میان اعضا افزایش مییابد و همین مسأله
افزایش رقابت و تولیدمثل کمتر را سبب میگردد. این درحالی است که گروههای اجتماعی
متشکل از عنکبوتهای خویشاوند قادرند از این الگوهای خود ویرانگر جلوگیری کرده و
سطح بالای تولیدمثل را حفظ کنند.»
این هم نگرش کخانسانشناختی به پژوهش
مذکور:
1-
شکی نیست که پارتیبازی پدیدهای ناپسند در روابط میان انسانها است. ولی نمیتوان
دست را با پا مقایسه کرد و گفت که کدام بهتر است! به بیان روشنتر، پژوهشگران انگیزههای
اجتماعی انسان که تا حدودی اخلاقی و نسبی است را با سودمندی زیستی رفتار عنکبوتها
مقایسه کردهاند!
2-
اگر بخواهیم از دید زیستشناختی به ماجرا نگاه کنیم، هر دو گروه دوستدار پارتیبازی
هستند. ولی از دیدگاه اجتماعی، نمیتوان عنکبوت و آدمی را مقایسه کرد؛ زیرا ما
عنکبوتها را فاقد اخلاق و اجتماع آن چنانی میدانیم. ما انسانها نیز به خاطر
سودمندی زیستی این رفتار است که آن را انجام میدهیم.
3-
نکتۀ جالب ماجرا چیز دیگریست: هر اندازه که هوش انسانها کمتر باشد، بیشتر به پارتی
بازی تمایل دارند! از همین روست که این پدیده در میان ملتهای جهان سوم و قومیتهای
کمهوش بیشتر شایع است.
4-
نتیجهگیری زیستی: این پژوهش نشان میدهد آدم و عنکبوت بیش از آنچه تصور میشود،
به یکدیگر شبیهاند.
این نوشتار به تاریخ 21/11/1388 ارتباط
دارد.
6- اثر مورچهها
بر روان آدمی (The Effect of Ants on the Human Psyche)
در این روزها که
فصل زمستانِ توسآنجلس رنگ و بوی بهاری به خود گرفته است و شوربختانه از برف و
یخبندان هیچ خبری نیست، مورچههای بالدار حال و هوای عروسی و پرواز زفاف را در سر
میپرورانند.
مادرم هم کم و بیش بینندۀ آمد و شدشان در محیط خانه است، ولی از
این جریانات اطلاعی ندارد. مخلوقاتی که بیآزاریشان زبانزد همگان است، در چشم او
به عنوان آفت قلمداد میشوند و هر روز آرزوی مرگشان را میکند! دیروز به پدرم میگفت:
«این لعنتیها به حدی اعصابم را خرد کردهاند که دائماً فکر میکنم یک مورچه روی
صورتم راه میرود»
میخواهم از طریق این وبنوشت اعلام کنم
که مورچهها همچنان بیآزار هستند و پیامبر پارسیزبانان، فردوسی بزرگ، راست گفته
است که:
«میازار موری که دانهکش است که
جان دارد و جان شیرین خوش است»
مورچهها محل زندگی ما را اشغال ننمودهاند.
این ما هستیم که همۀ زندگان با زبان و بیزبان را به زحمت انداختهایم. آرزو میکنم،
شرایط زندگی برای آدمیان اندکی آسانتر شود تا از وجود چنین موجودات بیآزار، شریف
و زحمتکشی به تنگ نیایند.
آرزو میکنم بین فصلهای سال و شرایط آبوهوایی
هماهنگی برقرار شود. زمستان بهاری، پاییز بهاری، پاییز زودرس، تابستان دیررس،
زمستان بلند و ... نشانههایی از بیماری طبیعت هر منطقه هستند.
آرزو میکنم آدمیان هر چه زودتر رفتارشان
را اصلاح نمایند. همۀ جانداران کرۀ زمین فهمیدهاند که ما یکی از عوامل دگرگونی آب
و هوا هستیم؛ پس چرا هنوز برخی از اشرفهای مخلوقات نسبت به این موضوع بیاطلاع یا
کمتوجهند؟!
آرزو میکنم روزی را که با دوچرخه رفت و
آمد کنیم؛ انرژیهای پاک داشته باشیم؛ دلهایمان زلالتر از آب روان باشد و آسمان
رنگ آبی صداقت را به خود بگیرد.
آرزو میکنم جمعیت انسانها به سرعت کاهش
یابد. ما نباید جای مورچهها و دیگر همسایگان ضعیف یا نیرومندمان را تنگ کنیم.
این نوشتار به تاریخ 07/11/1388 ارتباط
دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر