An Entomological Looking
at the "Hengameh"
پس از نگاه کخشناختی به هشت رمان
عامهپسند پارسی که توسط زهره افراخته، ربابه اکبری، مهرداد انتظاری، انسیه تاجیک، لیلا رضایی، پرینوش صنیعی و فریده وَلَوی نگاشته
شدهاند، اکنون اثری از فهیمه رحیمی را بررسی خواهیم نمود. هنگامه ادامۀ
رمان زخمخوردگان تقدیر و سرگذشت زن جوانی به همین نام است که سالها پیش
بر اثر فشار پدر خودخواهش- ژنرال بختیاری- از همسر خویش- پرویز نظام دشتی- جدا میشود.
او در سالیان بعد، اگرچه از لحاظ اقتصادی موفق بوده است ولی تصمیم میگیرد برای
ساختن زندگی متلاشی شدۀ نظام و برآوردن خواستههای درونی خویش گامی بزرگ بردارد.
این کار آسان نبوده و همکاری آدمهای گوناگونی را میطلبد و سرانجام ... .
انواع واژگان و مفهومهای کخشناختی 20
بار در هنگامه نام برده شدهاند که به ترتیب اهمیت و بندواژگان پارسی
عبارتند از: عسل (7)، پیله (2)، سم (2)، ابریشم (1)، پروانه (1)، جیرجیر (1)، جیرجیرک
(1)، حریر (1)، عقربه (1)، مخمل (1)، مگس (1) و موم (1).
شمار و تنوع رکوردهای این داستان با توجه
به تعداد صفحات و شهرت نویسندهاش پذیرفتنی میباشد. عسل در قالب دو واژۀ میز عسلی و سفر ماهعسل در
این نسک بیش از سایر مفاهیم کاربرد یافته است. هنگامه کنار تختخوابش در هتل [صفحۀ 80]:
«احساس گرسنگی عجیبی میکرد و توان برخاستن را در خود نمیدید.
دست دراز کرد و از روی میز عسلی کنار تخت ساعتش را یافت و با نگریستن به آن دریافت
که مدت طولانی را در خواب سپری کرده و از سه نوبت غذا محروم مانده است.»
و اتاق خصوصی زمان زندگی مشترکش با نظام از
نعمت وجود میز عسلی برخوردار بود [ص 182]:
«اینجا همانی است که هنگامه در آن زندگی میکرد و در مدت
اقامت او مادر در پایین میخوابید و این اتاق را به او داده بود. این تخت، این میز
عسلی و ... . نگاه نظام یکباره به دو شمعدان نقرهای افتاد که هنگامه بر روی میز
عسلی دیگری کنار اتاق گذاشته بود. نظام حرفش را ناتمام گذاشت و با دیدن شمعدانها
به سوی عسلی رفت و آنها را از روی میز برداشت و زمزمه کرد: این شمعدانها را من و
هنگامه در یکی از حراجیها دیدیم و هر دو از آنها خوشمان آمد و خریدیمشان. هنوز
اثراتی از اشک روی آنها مانده. و سپس با انگشت قدری موم از آن خارج کرد.»
البته این کالا درون کلبۀ ویلایی آقای
اکرمی- عضو هیأت امنای شیرخوارگاه- واقع در یک شهرک ساحلی نیز موجود بود [ص 268]:
«نظام از روی میز عسلی کوچکی که کنار پنجره بود، قاب عکسی را
برداشت و به تصویر طراحی شده با مداد مردی که درون قاب بود، نگاه کرد.»
و اگر به رمانهای نیوشا و ریشه در عشق دقت کنیم، با توجه به سن و پیشینۀ نویسندۀ جوان- لیلا رضایی- و چاپ دیرتر نسکها
در نیمۀ دوم دهۀ 1380 خورشیدی به این نتیجه میرسیم که کاربرد گستردۀ عسلی و ماهعسل
و حتی خلق صحنۀ برداشتن قاب عکس از روی عسلی میتواند تقلیدی از سبک نویسندگی
فهیمه رحیمی باشد. پیشنهاد نظام به هنگامه پیش از افشای اطلاع از شناخت قبلی وی [ص 238]:
«دوست دارم وقتی هنگامه آمد، بپذیرد که چمدانهایمان را
ببندیم و برویم یک جای سرسبز و آرام و چند هفتهای دور از تمام مشکلات از طبیعت
لذت ببریم و با هم باشیم؛ یک ویلا در جایی ساکت و آرام! من و هنگامه هرگز به ماهعسل
نرفتیم.»
و رهنمود خانم ناظمی- مدیر شیرخوارگاه-
به او [ص 241]:
«من اگر به جای تو باشم، همین امروز حقیقت را به نظام میگویم
و صبح فردا برای گذراندن ماهعسل راهی میشوم.»
همانند نمونۀ شطرنج عشق به گشت و گذار
نوهمسران ایرانی در سواحل شمالی کشور تحت عنوان ماهعسل پرداخته است.
نویسنده از زبان نظام، رابطۀ پیش از
دوران جدایی وی با مادرش و هنگامه را به پیله تشبیه نموده است [ص 236]:
«عشق دور ما سه نفر پیلهای تنیده بود، اما متأسفانه توفانی
سخت پیله را از هم درید و هر کدام به سویی پرتاب شدیم.»
احتمالاً منظور وی از پیله همان چادر یا پناهگاههای
گروهی کرمینۀ برخی از پروانهها میباشد؛ زیرا در حالت عادی، هر کرمینه دارای یک
پیلۀ اختصاصی است. جالب آنجاست که مانیان- دوست، وکیل و مباشر حقوقی هنگامه- موکلش
را پروانهای شاد خطاب میکند [ص 52]:
«با دیدن مانی چون دختربچهای به شوق آمد و با گامهایی
سریع به سوی او قدم برداشت. شوق هنگامه قلب مانیان را لبریز از مهر و عطوفت کرد و
هنگامی که هنگامه مقابلش ایستاد، خوشحالی خود را با گفتن بهبه میبینم که مثل
پروانهها شاد و سبکبالی! ابراز کرد.»
بنابراین، نسک هنگامه یک کالای پروانهای است و چون بانو رحیمی نخستین فعالیت ادبیاش را با آفرینش قطعۀ دلم برای
پروانه میسوزد آغاز نمود (بنمایه)، وی را نیز به عنوان یک نویسندۀ پروانهدوست میتوان
شناخت!
نظام که هنوز به درستی بهبود نیافته است،
دانستههایش از مرگ هنگامه را به یاد میآورد [ص 133]:
«آیا ممکن است موضوع عقیم بودن من و مرگ هنگامه هم دروغ
بوده باشد و او هنوز زنده باشد؟ اما نه، من خودم گواهی پزشکی قانونی را دیدم که به
مرگ در اثر مسمومیت دارویی اشاره کرده بود و رفیعی گفت که خودش تحقیق کرده و
فهمیده که هنگامه پس از مراجعت از شیراز به علت افسردگی روحی دست به انتحار زده و
با خوردن بیش از حد مجاز قرصهای آرامبخش خودکشی کرده است.»
ولی در همین احوال که هنگامه با نام
مستعار غزاله پرستاری از وی را آغاز نموده بود، نگاه زیبابینانهای به سم داشت [ص 117]:
«با فرود آوردن سر دارو را بدون نوشیدن آب فرو داد و گفت:
نوشیدن سم ز دست معشوق خوش است! کلام نظام گونههای هنگامه را گلگون کرد و از ترس
رسوایی پشت بر او نمود و چنین نشان داد که کلام او را نشنیده است. نظام به پشتی
صندلی تکیه داده بود و با تاب دادن خود صدای جیرجیر پایۀ صندلی را در آورده بود.
این صدا آزاردهنده بود و روان هنگامه را میخراشید.»
در نوشتۀ بالا خواندیم که جیرجیر
غیرطبیعی صندلی بیجان برای هنگامه آزاردهنده بود، ولی شگفتشآور است که جیرجیر
طبیعی جیرجیرکها به آرامش او
کمک نمود! جملههای زیرین که در واپسین بندهای داستان به کار رفتهاند، شرایط
پیرامون ویلا و مسافرانش پس از پایان یافتن فتنهگریهای بدخواهان را نشان میدهد [ص 324]:
«شب از نیمه گذشته بود و باد در میان شاخ و برگ درختها میپیچید.
صدای جیرجیرکها با صدای غوکی که آواز سر داده بود، در هم آمیخته و سکوت شب را بر
هم زده بود. هنگامه سر بر شانۀ نظام گذاشته بود و با آرامش بر روی نیمکت زیر آلاچیق
نشسته بود و به صدای اطرافش گوش میکرد. دست نظام گرم و مهربان بود و صدایش ترنم
آوای دلنشینی را داشت.»
بر خلاف رمان زیبای خفته که با نگرانی و
صدای جیرجیرک آغاز میگردد، هنگامه با آرامش و نوای همین کخ پایان مییابد. آیا
این رویداد زیبا و در عین حال به لحاظ احتمال تقلید واژگونۀ نویسندهاش- ربابه
اکبری- از فهیمه رحیمی عجیب نیست؟
استفادۀ رحیمی از انواع فراوردههای
ابریشم مصنوعی تنها به روکش صندلی کهنۀ نظام در خانۀ اجدادیش [ص 73]:
«هنوز عکسی کوچک و بدون قاب از نظام در برجستگی گچبری قرار
داشت که او را در سنین نوزده بیست سالگی نشان میداد و میز تحریر هنوز همانطور
کنار پنجره قرار داشت و صندلی تاشویی که مخمل آبیاش در اثر مرور زمان رنگ باخته
بود.»
و جامۀ هنگامه در جشن تولدش- یازدهم
اردیبهشت- که میخواست آن را از نظام پنهان کند، محدود میگردد [ص 210]:
«مجبور بود که زادروزش را از همسرش پنهان کند و به مهمانی
صورتی دیگر بدهد. کیک تهیه کرد و شام حاضر نمود، اما برای روی کیک شمعی نگرفت و از
تزیین اتاق هم چشمپوشی کرد و لباس حریر سبز رنگی را که خودش به خودش کادو داده
بود را بر تن کرد.»
البته تشبیه موهای هنگامه توسط نظام حین
بازگویی یکی از خاطرات مشترک آنها در حافظیه وجه مشترک فرامرزی این اثر نویسنده با
رمانهای ایرانی (ساغر و کولهبار عهد) و جهانی (الی) است [ص 237]:
«او در حالی که به درخت تکیه داده بود و باد موهای بلند
ابریشمینش را به بازی گرفته بود، نگاه به زمین دوخته بود و با برگی زرد و نارنجی
بازی میکرد و من محو تماشایش شده بودم.»
عقربۀ ساعت در این رمان نیز همانند اثر
مهرداد انتظاری دلهرۀ هنگامه پیش از نخستین رویارویی با برادر و قاتلین جانش پس از
سالها دوری و بیخبری را نشان میدهد [ص 318]:
«هنگامه چشم از عقربۀ ساعت برنمیداشت و همراه با تیکتاک
ساعت خودش نیز تیکتاک را زمزمه میکرد. از ساعت مقرر ورود آنها ربع ساعتی میگذشت
و همگی داشتند مأیوس میشدند.»
و سرانجام عقیدۀ هنگامه پس از رویارویی
با سهامداران شرکت ن-شرکاء که به خرید سهامشان منجر گردید، با اشاره به یک زبانزد
کخپایه بیان گشته است [ص 39]:
«هنگامه بعد از خروج از مغازه به خود گفت همۀ آنها مگسان
دور شیرینی بودند که میبایست از نظام دورشان میکردم.»
اکنون که نگاه کخشناختی به هنگامه پایان
پذیرفت، بازگویی چند نکتۀ مهمتر خالی از لطف نیست:
1- میز عسلی و سفر ماهعسل پرکاربردترین
مفاهیم کخشناختی در این نسک میباشند.
2- هنگامه و پدیدآورندهاش به ترتیب
کالای پروانهای و نویسندۀ پروانهدوست هستند.
3- اگرچه بسیاری از موضوعات مربوط به
مفهومهای کخشناختی مانند برداشتن آلبوم عکس از روی میز عسلی، ماهعسل در استانهای
شمالی، آوای شبانۀ جیرجیرکها، تشبیه موهای بانوان به ابریشم و تأکید بر عقربههای
ساعت کاملاً متداول یا جاافتاده هستند، ولی نخست توسط فهیمه رحیمی در قالب رمان
گنجانده شده و میبینیم که نویسندگان بعدی نیز از آنها بهره بردهاند.
4- جیرجیر آوای دلنشین ویژۀ جیرجیرکها
یا کخهای آوازهخوان مشابه است. آیا بهتر نیست که ادیبان برای صدای آزاردهندۀ
اشیای بیجانی مانند صندلی، در، پنجره و ... واژۀ دیگری را به کار گیرند؟
امید است نوشتار کنونی رهگشای دوستداران
نقد ادبی-کخشناختی بوده و با طرح پیشنهادهای ارزندۀ خویش بر غنای آن بیفزایند.
بنمایه
رحیمی، فهیمه 1380. هنگامه. چاپ نهم،
انتشارات پگاه، تهران، 325 صفحه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر