۱۳۹۳ بهمن ۱۸, شنبه

رابطۀ کخ‌ها و بقای اسلام

Relationship between Bugs and Survival of Islam
چندی پیش، رابطۀ میان زندگی و کخ‌ها را بررسی نمودیم. در جاهای دیگر، اشارۀ خداوند به کخ‌ها در نسک دینی مسلمانان را بازگو کرده و پرسیدیم که چه کسی خانۀ عنکبوت را سست‌ترین خانه می‌داند. اکنون، به بررسی زمود کخ‌ها در بقای اسلام پرداخته و پرسش گذشته را به صورت فراگیرتر بیان خواهیم نمود:
هنگامی که بت‌پرستان مکه نقشة کشتن پیامبر اسلام را کشیدند، او و ابوبکر از زادگاهشان بیرون آمده و به سوی شهر یثرب- مدینۀ امروزی- گریختند. آنها، پس از خروج از مکه، وارد غار ثور شده و سه روز در آن پناه گرفتند؛ زیرا می‌دانستند که بزرگان مکه در پی ایشان هستند و اگر آنها را دستگیر کند، مرگشان حتمی خواهد بود. بت‌پرستان تا جلوی در غار آن دو را تعقیب نموده و با دیدن یک صحنۀ طبیعی، از ادامۀ پیشروی به درون غار چشم‌پوشی کردند. بدین ترتیب بود که نقشۀ قتل به شکست انجامید.
مسلمانان بر این باورند که به فرمان خداوند، عنکبوتی بر در غار تار تنیده و پرنده/پرندگانی [کبک، کبوتر یا ...] در آنجا تخم گذاشته بودند؛ به گونه‌ای که هر کس این صحنه را می‌دید، یقین می‌کرد سال‌ها کسی از این شکاف عبور نکرده و داخل غار از وجود هر جنبنده‌ای خالی است. بخشی از آیۀ چهلم سورۀ توبه نگرانی ابوبکر، دلداری دادنش از سوی محمد بن عبدالله و کمک‌های آسمانی را بیان می‌کند: «ثَانِیَ اثْنِیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَاتَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللهُ سَکینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا» [= او نفر دوم از دو تن بود، آنگاه که در غار بودند، هنگامی که به همراه خود می‌گفت: «اندوه مدار که خدا با ماست» پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهیانی که آنها را نمی‌دید، یاری کرد].
سرایندگان پارسی زبان و مسلمان نیز بدین داستان توجه داشته‌اند. خاقانی گفته است:
ناکرده مکر مکيان، جان محمد را زيان                                  چون عنکبوتي در ميان پروانۀ غار آمده
مولوی در این باره می‌گوید:
صدیق و مصطفی به حریفی درون غار                                          بر غار عنکبوت تنیدن گرفت باز
یا:
عنکبوتی بتند پردۀ اغیار شود                                          همچو صدیق و محمد، من و او در غاری
این دو بیت هم اشاره‌ای به همین رویداد است (بن‌مایه):
من با محمد از یتیمی عهد کردم                                               با عاشقی میثاق خون در مهد کردم
بر ثور شب با عنکبوتان می‌تنیدم                                                در چاه کوفه وای حیدر می‌شنیدم
و در تحفه العراقین می‌خوانیم:
وانگاه چو عنكبوت و كفتر                                                               دربان و رقيبشان به هر در
باری، کسی از انگیزه‌های راستین وارد نشدن تعقیب‌کنندگان به درون غار آگاه نیست. البته، می‌دانیم زیبایی خیره‌کنندۀ شاهکار هنری عنکبوت نه تنها آنها را به ایستادن واداشت، بلکه، ادامۀ پیشرفت را هم ناشدنی ساخت. شاید آنان از وجود احتمالی جانوران یا افراد مسلح و غافلگیر شدن در غار می‌ترسیدند؛ شاید مانند بسیاری از مردمان امروزی و گذشتگان دیدن تار عنکبوت را فال بد پنداشتند؛ شاید جانوردوستی و مهربانی ایشان با طبیعت سبب شد تا از برهم زدن بساط زندگی دیگر جانداران خودداری نمایند؛ شاید ... . به هر روی، اگر تارعنکبوت و لانۀ پرنده نبود، پیامبر اسلام کشته شده و دین تازه‌اش تا به امروز گسترش نمی‌یافت!
از دیدگاه نگارنده، دلیلی را که به عنوان طبیعی- و نه معجزه و سپاهیان آسمانی- بودن این رویداد می‌توان در نظر گرفت، چنین است: «آنها سه روز در غار پنهان شده بودند و به جز یک یا چند نفر، کسی به دیدنشان نمی‌رفت. همچنین، ایشان در شرایط بسیار خطرناکی بوده و جوانب احتیاط را به طور کامل رعایت می‌کردند. بنابراین، شرایط برای آشیان‌سازی جانوران فراهم بوده و چه بسا که پیش از ورود آنها به غار نیز وضع به همین منوال یا به طور مشابه بوده باشد. البته با اندکی زیرکی، که حتماً پیامبر و یارانش از آن برخوردار بوده‌اند، این منظره را می‌توان شبیه‌سازی هم نمود. برای مثال، اگر در نزدیک شبکه‌های تارعنکبوت گردوغبار برپا کنیم، ذرات بسیار ریز معلق در هوا روی تارها نشسته و آنها را ضخیم و کهنه‌تر می‌نمایانند.»
با توجه به زمود عنکبوت در پیشبرد اسلام، جای پرسش می‌باشد که چرا خداوند دربارۀ سستی لانه‌اش گفتگو نموده و حتی آن را به ریشخند گرفته است؟! چرا مسلمان یک سورۀ نسبتاً بلند با شصت و نه آیه را عنکبوت نامیده‌اند؟ این کار در تأیید فرمایش خداوند بوده یا علیه آن؟ مگر الله و بندگانش از شگفتی‌ها، پایداری بسیار زیاد و زیبایی تماشایی لانۀ عنکبوت‌ها آگاهی نداشتند؟!
در پایان، خوانش نوشتار زیرین که برگرفته از بنگاه خبری BBC و نوشتۀ مهرداد فرهمند است، کمک می‌نمایاند تا روشنایی بیشتری به ریشه‌های تاریخی، آئینی و دانشیک این رویداد افکنده شود (بن‌مایه):
«سه روز آخر ماه صفر در ایران تعطیل رسمی است؛ ایامی که با سالگرد درگذشت پیامبر اسلام آغاز و به سالگرد درگذشت امام هشتم شیعیان ختم می‌شود. تعطیل این روزها و سوگواری در آن، رسم ایرانیان است وگرنه در خارج از ایران و در ممالک سنی مذهب، سالمرگ پیامبر را دو هفته دیرتر، یعنی دوازدهم ربیع الاول می‌دانند که با زادروز او نیز- به روایت اهل سنت- همزمان است. در این روز، میلاد او را جشن می‌گیرند و گرامی می‌دارند؛ نه آنکه به سوگ کوچ او از این جهان بنشینند. اما همین روزها با مناسبت بزرگ دیگری برای همۀ مسلمانان- چه شیعه و چه سنی- نیز همزمان است که گرچه اهمیت زیادی دارد و گاهشمار رسمی مسلمانان-‌ تاریخ هجری- را رقم زده، کمتر توجهی به آن می‌شود و عامۀ مردم از آن ناآگاهند.
در همین سه روز بود که به گواه مورخان مسلمان، پیامبر اسلام پس از آنکه برای در امان ماندن از توطئۀ سران قبائل برای قتل او، از مکه گریخت و راه هجرت به مدینه را در پیش گرفت؛ درون غاری در کوه ثور در جنوب این شهر پنهان شد و سه روز همراه با ابوبکر در آنجا ماند.
روایت رایج این است که وقتی کسانی که مأمور قتل پیامبر شده بودند به خانه‌اش ریختند و به جای او، دامادش علی را در بسترش یافتند، در جستجوی او برآمدند و به در غار که در چهار کیلومتری مسجد الحرام واقع است رسیدند. اما هنگامی که دیدند که بر دهانۀ غار، هم عنکبوتی تار تنیده و هم کبوتری روی شاخه‌ای لانه کرده و تخم گذاشته است، به این نتیجه رسیدند که محال است پیامبر وارد این غار شده باشد و رفتند. از ابوبکر نقل شده که هنگامی که جستجوگران بر دهانۀ غار ایستاده بودند، آنقدر به او و پیامبر نزدیک بوده‌اند که اگر زیر پایشان را نگاه می‌کردند، آن دو را می‌دیدند.
ماجرای تار تنیدن عنکبوت بر دهانۀ غار به عنوان یکی از معجزات دوران زندگی پیامبر اسلام در فرهنگ و ادبیات ملت‌های مسلمان جای گرفته؛ هرچند پاره‌ای از علمای معاصر همچون شیخ محمد آلبانی، شیخ احمد شاکر، شیخ یوسف قرضاوی، شیخ عبدالصبور شاهین و شیخ محمود عاشور در صحت آن ابراز تردید کرده‌اند. تردید آنان نیز بیشتر بر پایۀ قواعد علم رجال بوده که در آن میزان اعتبار فردی که روایت از او نقل شده است، بررسی می‌شود. از دید این علمای معاصر و همفکرانشان، داستان عنکبوت در اصل نه از زبان پیامبر یا ابوبکر، بلکه از قول نزدیکان آنان یا افرادی از ساکنان مکه نقل شده است که اعتبارشان مورد تردید است. اینان همچنین به آیه‌ای در سورۀ توبه استناد می‌کنند که به باور مفسران به همان دوران پنهان شدن پیامبر در غار اشاره می‌کند: وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا یعنی او را با سپاهیانی نادیدنی پشتیبانی کردیم؛ در حالی که عنکبوت و کبوتر، دیدنی بودند و نه نادیدنی.
اما قرینۀ دیگری که این تردید را پررنگ‌تر می‌کند، داستان کاملاً مشابهی نزد یهودیان است. در عهد عتیق، ماجرای فرار داوود از توطئۀ شائول- پادشاه یهودیان- برای قتل او شباهت زیادی به داستان هجرت پیامبر اسلام دارد. میکال- دختر شائول که همسر داوود بود- به او می‌گوید که اگر شبانه نگریزد، مأموران پدرش تا صبح او را به قتل خواهند رساند. داوود می‌گریزد و هنگامی که مأموران شائول برای قتلش به سر بستر او می‌آیند،‌ به جایش مجسمه‌ای می‌یابند که با لباس و پوست بز پوشانده شده است. تعقیب و گریز داوود و شائول سال‌ها به طول می‌انجامد که حکایات آن مفصل در کتاب شموئیل در عهد عتیق روایت شده و از جمله یکی از حکایت‌ها مربوط به پناه گرفتن داوود و یارانش در غاری در صخره‌های وعول در دشت عین جدی است که در دو کیلومتری بحر المیت در کرانۀ باختری قرار دارد. یکی از علمای یهود به نام ابن سیرا که از مفسران و شارحان تورات است در کتاب خود به نام الفبا نوشته که خداوند عکنبوتی را مأمور می‌کند تا تاری بر دهانۀ غار بتند و هنگامی که شائول و سپاهیانش به غار می‌رسند و تار را می‌بینند، اطمینان حاصل می‌کنند که داوود وارد غار نشده و داوود از خطر می‌رهد. این حکایت میان یهودیان بر سر زبان‌هاست.
به دور از متون دینی و حکایت‌های ادیان ابراهیمی، داستان مشابهی نیز در اساطیر اسکاتلند هست که به رابرت بروس،‌ پادشاه اسکاتلند در هفتصد سال پیش مربوط می‌شود. این داستان که قرن‌ها در ادبیات شفاهی اسکاتلندی‌ها سینه به سینه نقل شده در کتاب داستان‌های پدربزرگ، نوشتۀ سر والتر اسکات- نویسندۀ نامدار اسکاتلندی- نیز ذکر شده است. بر پایۀ این داستان، رابرت بروس پس از شکست در یکی از جنگ‌ها در غاری پناه می‌گیرد و عنکبوتی بر دهانۀ غار تار می‌تند. عنکبوت با این کار هم از خطر نجاتش می‌دهد و هم بردباری و پشتکارش در تنیدن تار، الهامبخش رابرت بروس می‌شود تا بار دیگر عزم خود را جزم کند و بتواند انگلیسی‌ها را در نبرد معروف بنکبرن -در مرکز اسکاتلند-‌ شکست دهد. در اسکاتلند و ایرلند چندین غار هست که مردم محلی معتقدند داستان رابروت بروس در آن رخ داده است؛ مانند غار پادشاه (King's Cave) در جزیرۀ اران اسکاتلند، غار شاه رابرت بروس در نزدیکی دهکدۀ لاکربی در اسکاتلند، غار بروس در نزدیکی بلکهویدر در اسکاتلند و غار بروس در جزیرۀ رتلین ایرلند شمالی.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر