The Definition of Bug/Insect
تاکنون تعریفهای
گوناگونی برای واژۀ کُخ ارائه شده است که برخی از آنها از این قرارند:
1 -کرم را گويند. چه هرگاه گويند که به فلان
چيز کخ افتاده است، مراد آن باشد که کرم افتاده است (برهان)
2- کرم که در ميوه و غيره ميافتد (غياث اللغات)
3- در لهجۀ خراسانيان کرم باشد که در سيب
و ديگر ميوهها افتد.
4-
در تداول مردم خراسان نام عام اکثر بندپائيان خصوصاً ردۀ حشرات و عنکبوتيان و هزارپائيان
و کرمهاست (فرهنگ فارسي معين)
5- گياهي باشد که از درون آب رويد و از آن
حصير بافند و در خراسان انگور و خربزه بدان آويزند (برهان)
6- گياهي که از ميان آب برويد و از آن حصير
ببافند و آن را دخ و دوخ و لخ و لوخ نيز گويند و چون از گياه صورت زشتي به جهت ترسانيدن
اطفال سازند، آن را نيز کخ نامند (فرهنگ جهانگيري)
7- گياهي که بدان بوريا بافند (غياث اللغات)
8-
صورتي باشد زشت که کودکان را بدان ترسانند (فرهنگ اسدي)
9- هر صورت مهيب و زشتي باشد که بسازند و
اطفال را بدان ترسانند (برهان)
10- صورت زشت باشد که طفلان را بدان ترسانند
(صحاح الفرس) (غياث اللغات)
11- شکل و پيکر زشت و مهيبي که سازند و اطفال
را بدان ترسانند و هر چيزي که مشابه و مانند آن باشد (ناظم الاطباء)
12- نام خانوادگی پزشک
و ميکروبشناس نامدار آلماني که یابش باکتری ایجادکنندۀ بيماري سل از افتخاراتش است.
هر کدام از تعریفها شاید به باریکبینی
ویژۀ خویش نیازمند باشند، ولی نگارندۀ این نوشتار آنها را در چهار بخش کلی مورد
بررسی قرار خواهد داد که به ترتیب افزایش اهمیت عبارتند از:
الف- بسیاری از افراد دانشآموختۀ
امروزی و ناآگاه نسبت به گویش خراسان بزرگ ممکن است با شنیدن واژگانی مانند کخشناسی
و کخشناس، تعریف دوازدهم کخ را در ذهن جای دهند. شاد باد روان رابرت کخ (Robert Koch) که در سال 1843 ترسایی دیده به جهان گشود و یکسد سال پیش
(1910) ترکش کرد، ولی با خدماتی که در راه افزایش بهداشت و رفاه جهانیان نمود،
کارش به جایی رسیده است که مردمان کشوری چون ایران، رشتۀ کخشناسی را با شناخت
زندگی و آثار وی به اشتباه گرفتهاند! این لغزش بدان سبب هم هست که ایرانیان با
جستارهایی مانند فردوسیشناسی یا حافظشناسی آشنایی دارند و او را همردۀ بزرگان
میهنمان میدانند.
ب- تعریفهای پنجم تا
یازدهم در میان خراسانیان امروزی ناآشناست. چند تن از سرایندگان گذشته که به همین
دیار تعلق داشتهاند، در سرودههایشان به این نوع کخ اشاره میکنند. فرخی گفته
است:
آيم و چون کخ به گوشهاي بنشينم پوست به يک ره برون کنم ز ستغفار
سنایی میگوید:
ايمن بود از چشم بد آنکس که ز زشتي در چشم کسان چون رخ شطرنج بود رخ
زان ايمني از ديدن هر کس که بگويند اندر مثل عامه که گچ را نپزد کخ
حتی در کتاب فرهنگ معین زبانزد «کخ کخ را نميبرد» آورده شده و به صورت «لولو، لولو را نميبرد» معنا گشته
است.
با توجه به اینکه نگارنده خراسانیتبار
بوده، در خراسان و خانوادهای خراسانی پرورش یافته، دوران تحصیلات مقدماتی و عالی
را در خراسان سپری نموده، خویشاوندان، دوستان و آشنایان خراسانی زیادی داشته و به
بسیاری از مناطق دور و نزدیک این دیار سفر کرده است، از وجود چنین معناهایی برای
واژۀ کخ در میان امروزیها بیاطلاع میباشد. گیاهان سردۀ Phragmites spp. که در اینجا با نام کخ شناسانده شدهاند،
امروزه در بیشتر مناطق با نام نی، نی بوریا، خیزران، لوخ، لُخ و در میان ترکزبانان
با نام قمیش شناخته میشوند.
شاید تنها یک مورد از ارتباط احتمالی
میان معناهای جانوری و گیاهی کخ وجود داشته باشد و آن هم به پرسشهایی ربط دارد که
نگارنده پیشتر دربارۀ کخ داشتن ارائه کرده بود. چه
بسا که لُلُخ داشتن و یا ریختن آنچه با فرد همراه است، اشارهای به همان صورتکهای
ترسآور کخ باشد.
اکنون، پرسشهای دیگری پیش میآید که
شایسته است تا از سوی کارشناسان ادبی و فنی مورد توجه قرار گیرند و نگارنده نیز با
اندک توان علمی خویش در همین راه گام خواهد گذاشت: «چرا باید از کخ ترسید؟» یا
«چرا باید نام کخ بر این صورتکهای بیجان هراسانگیز گذاشته شود؟»
مشخص نیست که خراسانیان 1500 سال پیش از
چه واژهای به جای کخ برای اشاره به انواع بندپایان یا موجوداتی با شکل و اندازۀ
شبیه ایشان استفاده مینمودهاند. از سوی دیگر، میدانیم که ایرانیان زرتشتی در
همان دوران از واژۀ خرهفستر [kherafstar] برای اشاره به جانورانی مانند مگس، ساس، شپش، کرم،
مارمولک، مار و ... بهره میگرفتند. کشتن خرهفستران در ایران باستان، به عنوان یک
امر بهداشتی و مايۀ خشنودی اهورامزدا، چنان پشتوانۀ اعتقادی یافته بود که از ثوابهای
بزرگ به شمار میآمد. این رسم تا میانههای سدۀ نوزدهم ترسایی هم در میان زرتشتیان
کرمان رایج بود. آنان در روزهای ویژهای به بیابانهای پیرامون شهر رفته و خرهفستران
را میکشتند. در ونديداد، پرگرد ۱۳، بند ۶، آمده است (سهراب خدابخشی- بنمایه):
«پس اهورامزدا فرمود ای اسپيتمان زرتشت! خرهفستری که زئوئيری
ماينور نام دارد، در ميان آفريدگان انگرهمينو از شامگاه تا بامداد مانند هزار ضربهزننده
با آفريدگان مزدامنش رويارويی کند. کسی که آنها را نابود سازد، انگار که انديشه، گفتار
و کردار خود را پاک کرده است.»
با توجه به آنچه گذشت
و دومین معنای کخ، شاید بتوان چنین فرضیهای را مطرح ساخت: «در آن روزگار،
خراسانیان از واژۀ کخ استفاده کرده ولی به دلیل باورهای قومی و کیش زرتشتی خویش، از
آنها بیزاری میجستهاند. بعدها همین پندارهای خرافی- مذهبی و به دور از اخلاق
زیستی سبب گشت تا نام کُخ را بر هر صورتک زشت و ترسناک نیز بگذارند.»
ج- تعریفهای یکم تا سوم
در برخی نوشتههای ادبی آورده شده و شک زیادی را در میان مردمان امروزی برانگیخته
است. برای نمونه، ناظم الاطباء کارواژۀ «در چيزي کخ افتادن» را چنین معنا نموده
است: «کرم افتادن در آن چيز و کرم زدن آن»
در یکی از نوشتارهای گذشته (چرا بعضیها میپندارند که کخ همان کرم است؟) به این موضوع پرداختهایم. بنابراین، از دوبارهگویی پرهیز
خواهد شد. به بیان دیگر، اگر کخ را به شکل کرم معنا کنیم، یک برداشت ناقص انجام
دادهایم. گویا در زبان پارسی رایج امروزی و یا حتی در چند سد سال پیش واژۀ ایرانی
دیگری که بتواند معنای کامل کخ را تداعی کند، وجود نداشته و ندارد. از این رو، میبینیم
که کاربرد واژۀ تازی حشره گسترش روزافزونی داشته است.
نکتۀ یکم- بومیان ولایت سمنگان،
افغانستان، کخ را به معنای کرم میدانند. گویشوران کابل، واژۀ قُخ [Ghokh] را به جای کخ استفاده نموده و ظاهراً آن را به همین معنا
میشناسند.
نکتۀ دوم- گویشوران
شهرستان ایزه در استان خوزستان که به طوایف لر هفتلنگ تعلق دارند، به جای آفتزدگی
لباس و پارچه که توسط بید انجام میشود، کارواژۀ کُخ زدن را به کار میبرند.
در واقع، ایشان کخ را با کرمینههای بید برابر میدانند.
د- چهارمین تعریف
بیشترین همبستگی و همانندی را با باورهای نگارنده و واقعیتهای زبان کنونی داراست.
یک تعریف دقیق و کامل از واژۀ کخ چنین میباشد: «کخ یک نام همگانی است که مردمان
عادی به گونههای ردۀ ششپایان Hexapoda، شاخۀ بندپایان Arthropoda و یا جانورانی که
دارای شکل و اندازههای مشابه باشند، میدهند.» اگرچه جاندارانی مانند شپش، ملخ، مورچه،
زنبور، پروانه، گزدم، عنکبوت و کرم خاکی دارای نامهای شناخته شده و ویژهای
هستند، ولی باز هم کخ به حساب میآیند. برای نمونه، کخ لو جویی [kokhe lo jooyi] (= کخ کنار جوی) واژهای است که خراسانیان برای اشاره به کرم خاکی به کار
میبرند. عکسهای زیر- به جز تصویر آسیابک- چند گونه از کخهای خراسان و توسآنجلس را نشان میدهد.
این تعریف از زبان سادۀ مادربزرگ کخشناسی فرهنگی هم شنیده شده است. افزون بر جنبههای ادبی و میهنی، پافشاری
نگارنده بر کاربرد واژۀ کخشناسی به جای حشرهشناسی از این واقعیت ریشه میگیرد که
دامنۀ پژوهشهای حشرهشناسان هیچگاه به اعضای ردۀ Hexapoda محدود نبوده و
نخواهد بود. به عنوان مثال، امروزه در مقطع دکترای حشرهشناسی کشاورزی گرایشی به
نام کنهشناسی وجود دارد؛ حال آنکه کنهها از اعضای زیرشاخۀ قلابداران Chelicerata هستند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر