۱۳۹۳ تیر ۳, سه‌شنبه

نگاه کخ‌شناختی به "نیوشا"

An Entomological Looking at the "Niosha"
پس از نگاه کخ‌شناختی به داستان واقعی فریدون سه پسر داشت، رمان برنده تنهاست، داستان وهم‌آلود واقعیت‌پندارانۀ در آغوش نور و رمان تاریخی خواجۀ تاجدار اکنون گونه‌ای دیگر از نوشته‌های پارسی را بررسی خواهیم نمود. رمان عامه‌پسند نیوشا حکایت دختری روستانشین است که از قضا چند سالی در تهران زندگی کرده و پس از بازگشت به زادگاهش با ارباب جوان و ثروتمند روستا آشنا شده و ... .
اگرچه عامه‌پسندی وجه تشابه این اثر و برنده تنهاست می‌باشد، اما بایستی در نظر بگیریم که اولی را پائولو کوئلیو- نویسندۀ نامدار جهانی- نوشته است و دومی را باید برآمده از کوشش‌های لیلا رضائی- داستان‌نویس جوان و جویای نام ایرانی- بدانیم. نسک نیوشا را با درخواست یک آشنای عزیز و آلمان‌نشین خریداری نمودم ولی پیش از پیشکش کتاب به این اندیشه فرورفتم که چه خوب است که خودم هم آن را خوانده و به دیدۀ کخ‌شناختی نگاهش کنم!
انواع واژگان و مفهوم‌های کخ‌شناختی 18 بار در نیوشا نام برده شده‌اند که به ترتیب اهمیت و بندواژگان پارسی عبارتند از: چشم عسلی (7)، حریر (2)، موم (2)، موریانه (2)، میز عسلی (2)، سم (1)، کرم (1) و مخمل (1).
از جنبۀ دیگر، با خوانش داستان می‌فهمیم که اصولاً کخ‌ها در ماجراهای نیوشا زمود جانانه‌ای نداشته‌اند. آنچه دیده می‌شود، بیشتر کاربرد زبانزدها یا مفهوم‌های کخ‌پایه است و تنها در یک مورد به دستکاری مرگبار زیستگاه کخ‌ها پرداخته می‌شود که البته برای خود انسان‌ها نیز زیان‌آور است؛ یعنی آنجایی که آفت‌کش‌های شیمیایی بر دستان نیوشا که کارگری تازه‌کار و مشغول چیدن میوه‌های گیلاس باغ ارباب- شاهرخ خان- بود اثر می‌گذارند [صفحۀ 125]:
«پوست دست‌های لطیف و زیبایش به خاطر گرد غباری که روی میوه‌ها نشسته بود و سم موجود بر آنها و برخورد با شاخ و برگ درختان، زبر و خراشیده شده بود.»
بانو رضائی بیشترین توجه کخ‌شناختی خویش را به رنگ چشم‌های شاهرخ خان که نقش دوم داستان می‌باشد، اختصاص داده است. برای نمونه، نیوشا بر آرامگاه دوستش- ریحانه- و برای شکوه از ناپایداری عشق شاهرخ می‌نالد که [صفحه‌های 400 و 401]:
«یک دفعه اون چشم‌های عسلی رنگ آنقدر بی مهر و محبت شد که مرا در خودم غرق کرده.»
اما جالب است که نویسنده در سایر موارد چشم یا نگاه‌های شاهرخ را افزون بر عسلی به صورت خمار می‌داند! نخستین برخورد این شخصیت با نیوشا و دیگر زنان روستایی [ص 68]:
«چشم‌های خمار و عسلی رنگش در پناه انبوه مژگان و ابروان کشیده‌اش تک‌تک زنان را از زیر نظر گذراند.»
اولین برخوردش با نیوشا به عنوان خدمتکار [ص 152]:
«نیوشا از او فاصله گرفت و با خشم به چشم‌های خمار و عسلی رنگ شاهرخ نگاه کرد.»
رویارویی آکنده از عشق و خشم او با همسر آینده‌اش [ص 236]:
«شاهرخ دست از خنده کشید. نگاه مشتاقش در چشم‌های خمار و عسلی رنگش موج می‌زد.»
کوشش وی برای گرفتن جواب عاشقانۀ مثبت از نیوشا [ص 340]:
«پالتویش به دستش بود و با چشم‌های خمار و عسلی رنگش او را می‌کاوید. لبخندی بر لب نشاند و گفت: «خب موافق هستی؟ یا هنوز هم می‌خواهی صبر و تحملت رو محک بزنی؟»»
یا گفتگوی قاسم- باغبان پیر ویلای اربابی- با او [ص 112]:
«قاسم با تردید گفت: «یعنی اخراجم نمی‌کنید؟» شاهرخ از میان نگاه خمار عسلی رنگش او را از نظر گذراند و گفت: «اگر دلت بخواهد، چرا که نه.»»
و توصیف شاهرخ معتاد شده و اسیر در چنگال ساسان و همدستانش، همگی همین موضوع را بازتابانیده‌اند [ص 540]:
«از میان نگاه خمار و عسلی رنگ نیمه‌بازش ساسان را هفت‌تیر به دست در مقابل نیوشا می‌دید.»
صفت عسلی علاوه بر رنگ چشم به یک میز کوچک، دم دستی و همراه مبلمان نیز اطلاق می‌گردد. نیوشا هنگام حضور در اتاق داریوش چنین رفتار نمود [ص 421]:
«با سردرگمی لبۀ تخت داریوش نشست. آلبوم عکسی که روی عسلی قرار داشت را برداشت و علیرغم ذهن آشفته و پریشانش آن را ورق زد.»
و پرخاش شاهرخ با دخترعمویش- سولماز- به خاطر ناراحتی از دزدی خیالی نیوشا و سخنان زشت سولماز هم بیانگر وجود این کالا در اتاقش می‌باشد [ص 447]:
«شاهرخ قاب عکس روی عسلی را به سویش پرتاب کرد و گفت: «گفتم برو بیرون ... برو بیرون.»»
کالاهای ابریشمی همان کاربرد متعارفی را دارند که در رمان برنده تنهاست هم دیده شد؛ یعنی نمایش شکوه و تجمل و دارایی. ویلای شاهرخ خان بنایی شکوهمند است؛ چون [147]:
«درها و پنجره‌ها با پرده‌های حریر و روکش زیبای مخمل زرشکی تزئین شده بود و تمام وسایل، مبل‌ها، بوفه‌ها و لوسترها بهترین در نوع خود بودند.»
از دیگر سو، دستمالی که دست شیلا- خواهر شاهرخ- بود و در همان حال با مادربزرگش- بدرالزمان- دربارۀ تغییرات رفتاری شاهرخ گفتگو می‌نمود، نشانگر تجملگرایی اعضای خانوادۀ ارباب است [ص 246]:
«شیلا در حالی که با دستمال حریرش بازی می‌کرد گفت: «خب ... خب گوشه‌گیر شده. دلش نمی‌خواهد توی جمع حاضر بشه. از قبول دوستانش حتی سولماز و ساسان سر باز می‌زند.»»
موم یکی دیگر از فراورده‌های عمدۀ زنبوران انگبین است که همانند انگبین در رمان نیوشا کاربرد حقیقی ندارد. اشارۀ رضایی به این ماده در قالب دو اصطلاح «مثل موم» و «نرم‌تر از موم» صورت گرفته است؛ یعنی آن هنگام که پرسش ملتمسانۀ شاهرخ و اقرارش به دلباختگی در برابر عشق نیوشا [صص 236 و 237]:
«نیوشا تو خیلی سنگدل هستی. این را می‌دانستی؟ من اگر سنگدلی می‌کردم، در برابر عشق نرم شدم؛ از موم هم نرم‌تر؛ توی دست‌های تو؛ توی نگاه تو؛ اما تو ... از عذاب من لذت می‌بری یا واقعاً به خاطر مردمت برگشتی؟»
و اشارۀ بدرالزمان به تأثیرپذیری شاهرخ از نیوشا و دل بستن به وی هنگام گفتگو با شیلا را می‌خوانیم [ص 247]:
«پس این طور ... شاهرخ خان، سر انگشت دخترکی دهاتی می‌چرخد. سحر و جادوی چشم‌های سیاهش شده. مثل موم تو دستانش نرم شده. خیلی خب تو برو؛ من خودم او را سر عقل می‌آورم.»
کاربرد نام موریانه هم تنها به شکل تشبیه یا کنایۀ داریوش به دخترعمه‌اش- نیوشا- دربارۀ بلندپروازی‌های مالی خیرخواهانۀ وی با پول همسر آینده‌اش و ارباب فعلی روستا دیده می‌شود [ص 374]:
«بیچاره شاهرخ خان، دلم برایش می‌سوزد. نمی‌داند تو قصد داری مثل یک موریانه ثروتش را تمام کنی. نیوشا لبخندی زد و گفت: «واقعاً که! تو داری مرا به موریانه تشبیه می‌کنی؟»»
واپسین نمونه از به کارگیری مفهوم‌های کخ‌پایه تغییر کنایه‌آلود زبانزد «کرم از خود درخت است» می‌باشد که در گفتگوی تشرآلود عموی بزرگ نیوشا- نصرالله- با برادرش- عبدالله- دربارۀ پیامدهای مخالفت نیوشا برای ازدواج با پسرش- احمد- و بهم خوردن مراسم نامزدی آورده شده است [صفحات 119 و 120]:
«می‌ترسم مردم فکر کنند احمد سر به راه نبوده یا مادرش باعث بهم خوردن این وصلت بوده و حسادت کرده. فکر نمی‌کنند که کرم از دختر برادرم بوده؛ فکر نمی‌کنند که دختره هوایی شده و قرتی بازیش گل کرده.»
اکنون که نگاه کخ‌شناختی به رمان نیوشا پایان یافت، چکیدۀ سه یافتۀ مهم‌تر آن بازگو می‌گردد:
1- عسلی رنگ چشمان خمار دومین شخصیت اصلی داستان می‌باشد و همچنین نام میزی که کنار تختخواب شاهرخ و داریوش قرار دارد.
2- کالاهای ابریشمی بیانگر میزان دارایی و زندگی تجملاتی خانواده‌های ثروتمند هستند.
3- هیچ‌گونه نقش‌آفرینی واقعی از کخ‌ها در این رمان دیده نمی‌شود و تنها با تشبیهات یا مفهوم‌های کخ‌پایه روبرو هستیم.
امید است در آینده با بررسی سایر داستان‌های لیلا رضائی، جنبه‌های کخ‌شناختی قلم وی بیشتر شناخته شود و دوستداران داستان‌های ایرانی و کخ‌شناسی ادبی نیز با ارائۀ رهنمودهای خویش بر غنای این نوشتار بیفزایند.
بن‌مایه
رضائی، لیلا 1387. نیوشا. چاپ دوم، انتشارات پگاه و نشر چکاوک، تهران، 543 صفحه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر